پایگاه انتشار دیدگاههای صاحبنظران دربارهی منصور هاشمی خراسانی و مکتب بازگشت به اسلام
بسم الله الرحمن الرحیم. ان شاء الله در این پایگاه دیدگاهها و مقالات صاحبنظران دربارهی نهضت اسلامی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی و مکتب بازگشت به اسلام را منتشر خواهیم کرد.
شاید بتوان گفت مهمترین دلمشغولی و دغدغهی انسان امروز، انتخاب مسیری صحیح و روشی استوار برای راهیابی به ساحت حقیقت است؛ مسیری که رستگاری را برای او به ارمغان آورد و روشی که او را از انحراف و اعوجاج در جهانبینیاش مصون بدارد. لذا او به دنبال مطلوبی است که با آن روح پرسشگر خویش را آرام کند و دانایی و آگاهی را برای فطرت حقیقتجویش به ارمغان آورد. به همین خاطر است که همواره در حال پویش و بررسی و مشغول آزمون و خطا بوده است. لکن با این وجود، در مسیر این کاوش تاریخی و تقلّای طولانی، غالباً ناکام مانده و موفّق نبوده است. تحلیل تجربی و استقرائی از زندگی انسان حاکی از آن است که این ناکامی تاریخی به دو دلیل بوده است:
یکی آنکه انسان معیار ثابت و مستقلّی برای شناخت حق از باطل و تمییز درست از نادرست نداشته و نوعاً متّکی به داشتههای محدود و یافتههای نسبی خود بوده است و دیگری آنکه دچار موانعی شوم و راهزنانی خطرناک شده است که او را از شناخت کامل و صحیح بازداشته و به حضیض نادانی و گمراهی درانداخته است. لذا همواره آگاهی کامل دربارهی «معیار شناخت» و «موانع شناخت» از بنیادیترین و ضروریترین دانشهای ابزاری مورد نیاز بشر بوده و هست. از همین روست که رهبر مجاهد و معلّم فرزانهی ما حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی در کتاب شریف «بازگشت به اسلام» پیش از هر چیز، به تشریح مباحث معرفتشناسانه از قبیل معیار و موانع شناخت میپردازد.
بیگمان گذر زمان، علم، صداقت و مقام
والای اولیاء خداوند را بر مردم آشکارتر میکند. چندین ماه پیش گفتاری
نورانی و تکان دهنده از جناب علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی با
عنوان «خطبهای از آن جناب که در آن مردم را به سوی مهدی دعوت میکند و
از فتنهی داعش خبر میدهد» در پایگاه اطّلاعرسانی ایشان منتشر شد. ایشان
در پایان این خطبهی اسرارآمیز که خطاب به تکذیب کنندگانشان ایراد کردند،
پس از تأکید بر صداقت خود و وارد نبودن اتّهامات بدگویان و بداندیشان، با
فصاحت و بلاغتی مخصوص به خود -که در نظر عاقلان خود کرامتی محسوب میشود-
از تسلّط «مردی بزرگشکم و بدسرشت» بر مسلمانان و «چوشیدن» و «نوشیدن» خون
آنان در آیندهی نزدیک خبر دادند و سپس خطاب را متوجّه شهری کردند و با نام
بردن از آن فرمودند:
«و
تو ای ... [نام شهری] که مانند عروسی در حجله آراستهای! چگونه خواهی
بود؟! کاش میدانستم! هنگامی که کنگرهی برجهایت در شعلههای آتش میسوزد و
بادهای ناآرام، خاکسترت را در هوای غبار آلود جهان پراکنده میگرداند. آه،
که چه شبهای بلندی در پیش است!».
یکی از آموزههای مهمّ اسلام، امر به
معروف و نهی از منکر نسبت به حاکمان است که هر مسلمانی باید به آن اهتمام
داشته باشد و نباید از آن کراهت داشته باشد یا بترسد، هر چند برخی جاهلان
آن را جرم بینگارند؛ زیرا جرمانگاری این وظیفهی مهمّ اسلامی، یکی از
انحرافات خطرناک در جوامع مسلمان و شیوههای رایج برای توسعه و توجیه
استبداد است که اعتناء به آن اعانت بر اثم و عدوان محسوب میشود و میتواند
توالی فاسد جبرانناپذیری داشته باشد. با این مقدّمه و انگیزه سؤالی را از
رهبر محترم ایران میپرسم:
جناب آقای علی خامنهای!
عدّهای میگویند که شما نایب امام مهدی
هستید! آیا این سخن آنان درست است و شما واقعاً نایب ایشان هستید؟ اگر این
سخن آنان صحیح است، چرا دلیل آن را بیان نمیفرمایید و نصّی که شخص شما را
با این عنوان معرّفی میکند نشان نمیدهید؟! آیا نصّ شما روایت واحدی مانند
مقبولهی عمر بن حنظله است که نه دلالت ثابتی بر شخص شما دارد و نه ربط
مشخّصی به نیابت در امامت و ولایت مطلقه؟! در این صورت، فرق شما با مدّعیان
دروغینی که با استناد به یک روایت واحد و نامربوط، خود را نایب امام مهدی
میشمارند و «امام» لقب میدهند، چیست؟! شما میفرمایید من مصداق «فقیه» در
آن روایت هستم و اینها میگویند من مصداق فلانی در این روایت!
گلستان است جهان ما! در همهی حوزهها
شکوفایی به اوج خود رسیده است. علم پزشکی تا حدّی پیشرفت کرده که تا 500
ساله کردن عمر انسانها راهی نمانده است. دانشمندانِ این حوزه شبانهروز در
تلاشند تا بیماری و مرضی بر روی زمین باقی نماند و تا امروز بسیاری از
بیماریها ریشهکن شده است.
انواع رباتها و ماشینها میتوانند
بسیاری از کارها را برای بشر انجام دهند. حتی اخیراً رباتها احساس هم پیدا
کردهاند و میتوانند مانند یک رفیق، دارای احساسات ترس، شادی، غم و امید
باشند. میتوانند با تو سخن بگویند.
ما فضا را فتح کردهایم و تا آن سوی مریخ و مشتری رفتهایم. زمزمههای زندگی در فضا به گوش میرسد.
فنآوریهای شهرهای مدرن خیرهکننده شده است. سازههای غولپیکر و مجلّل با بالاترین مقاومت در برابر حوادث طبیعی ساخته میشود.
ارتباطات آنچنان گسترش پیدا کرده است که
در هر لحظه میتوانی با هر کسی و در هر جای جهان مرتبط باشی. دیگر واقعاً
فاصلهها از میان برداشته شده است.
سفرها آسان شده و سطح امکانات و رفاه
اجتماعی بسیار بالا رفته است. فرهنگ مردم ارتقا یافته و از فرهنگهای بدوی
آثار زیادی نمانده است. بیسوادی بسیار کم شده و انواع آموزشها، آسان و
همگانی شده است.
خلاصه میبینیم که از پیشبینی وضع هوا
گرفته تا تولید خودروهای ایمن و سریع و راحت، اختراعات بشر، زندگی را آسان و
دگرگون نموده است.
نهضت مبارک «بازگشت به اسلام» با رهبری
عالم مجاهد حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، یک نهضت مردمی
با محتوای اسلامی و رویکرد علمی به منظور إحیاء اسلام نخستین بر بنیاد
کتاب خداوند و سنّت متواتر پیامبرش و در روشنایی عقل سلیم است که برای
تأسیس حکومت خداوند در زمین از طریق تأسیس حکومت خلیفهاش با جمعآوری و
تربیت حامیان کافی برای او تلاش میکند. واضح است که چنین نهضتی با این
محتوا، رویکرد و آرمان اسلامی، برای هر مسلمانی در جهان که به خلیفهی
خداوند باور دارد، قابل احترام و تأیید است و مقابله با آن جز با عبور از
همهی اصول و ارزشهای اسلامی ممکن نیست؛ نهضت مقدّس و متمایزی که با
اتّکاء خالص بر منابع مشترک و یقینی و استقلال کامل از همهی جریانهای
سیاسی و مذهبی، چتر خود را برای همهی مسلمانان جهان گشوده و در حال
مبارزهی فرهنگی با موانع شناخت در آنان مانند جهل، تقلید، اهواء نفسانی،
دنیاگرایی، تعصّب، تکبّر و خرافهگرایی و شناساندن اسلام خالص و کامل به
آنان بر کنار از برداشتهای ظنّی و بدعتهای مذهبی است، تا با این شیوه
آنان را با یکدیگر متّحد کند و به تدریج مقدّمات لازم برای سقوط حاکمیّت
دجّال و تحقّق حاکمیّت مهدی به عنوان خلیفهی عادل و مورد قبول همهی آنان
را فراهم سازد.
چند وقتی است که سؤالی تمام ذهنم را به
خود مشغول کرده است. سؤالم از فقهای آخر الزمان و مراجع محترم تقلید است.
این سؤال وقتی برایم بزرگتر شد که در پایگاه اطلاعرسانی حضرت علامه منصور
هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی -این بزرگترین فقیه زمانه- به نقل از یکی
از یارانشان خواندم:
<به درِ خانهی
جناب منصور آمدم تا از او دربارهی اقامهی حدود در زمان ظاهر نبودن مهدی
بپرسم، پس به من گفته شد که آن جناب در مزرعه است -و برای برخی همسایگان او
مزرعهای بود که او در آن کار میکرد- پس به مزرعه آمدم و آن جناب را در
حالی یافتم که زمین را برای کشت شخم میزد و چنین بود که شخمزنی را دوست
میداشت، پس به او عرض کردم: ای شخم زننده! آیا مردم حدود را در زمان غیبت
مهدی اقامه میکنند؟ پس به من نگاهی افکند و فرمود: اگر آن را اقامه کنند
ستم کردهاند و اگر آن را اقامه نکنند ستم کردهاند، پس آنان در هر حالی
ستمکارند! گفتم: برای چه؟! فرمود: برای اینکه آنان او را به غیبت وادار
کردهاند! گفتم: بیگمان این یک مخصمه است، پس آیا برای آنان راه چارهای
هست؟! فرمود: آری، او را به ظهور وادار میکنند! سپس تلاوت فرمود: «و
نیکی آن نیست که به خانهها از پشتهاشان درآیید، بل نیکی آن است که
پرهیزکار شوید و به خانهها از درهاشان درآیید و از خداوند پروا کنید، باشد
که رستگار شوید» (بقره/ 189)!> (گفتار 37).
چه زیبا، اصیل و دلنشین است! تعلیم دین در حین کار برای روزی حلال!
و در گفتار دیگری از این عالم واقعی خواندم:
<به خدا سوگند
اگر من در میان شما بمانم هرآینه مردانی از شما را آبدیده میکنم همان طور
که آهنگر تیغه را آبدیده میکند! با تنزیل (قرآن) دیدگانشان را جلا میدهم
و تفسیر (آن) را در گوشهاشان میریزم و به آنان از پیمانهی حکمت
مینوشانم تا پر شوند! آگاه باشید که من بهترینهای شما را برای مهدی بر
میگزینم همان طور که زنبور عسل بهترین گلها را برای ملکهی خود گزینش
میکند! سپس فرمود: خدایا! هرآینه تو میدانی که من از دنیا بهای یک جفت
کفش را مالک نیستم، در حالی که اگر نصف دنیا برای من بود همهی آن را در
راه تو انفاق میکردم!> (گفتار 32).
چه شکوهمند، عمیق و آموزنده است! زمینهسازی برای ظهور مهدی علیه السّلام در اوج فقر و فقدان امکانات!
و در گفتار دیگری از این فقیه راستین خواندم که از پوشیدن لباس فقها خودداری میکند و آن را لباس شهرت و فتنهای برای مردم میداند (گفتار 81)!
اینجا بود که تصمیم گرفتم سؤالم را از
فقهای آخر الزمان و مراجع محترم تقلید بپرسم؛ همان فقها و مراجع محترمی که
حضرت علامه هاشمی خراسانی را قبول ندارند و خود را از ایشان برتر
میپندارند:
میخواستم بدانم که دقیقاً کار شما فقهای
آخر الزمان و مراجع محترم تقلید چیست؟! یعنی برای به دست آوردن روزی حلال و
گذران معیشت، دقیقاً چه محلّ درآمدی به غیر از وجوه شرعیهی مردم دارید؟
چرا دیگران باید کار کنند و دسترنجشان را در جیب مبارک شما علمای گرامی
بریزند؟! چرا شما هیچ کار و فعالیتی انجام نمیدهید و از عرق جبین و کدّ
یمین خویش کسب درآمد نمیکنید و سربار دیگران هستید؟ آیا «عالم دینی» بودن
در اسلام شغل است؟! آیا روایات متعدّد پیامبر اکرم و اهل بیت طاهرین در
مذمّت بیکاری و ترغیب به کار و فعالیّت اقتصادی را برای مردم نمیخوانید؟
پس چرا خود به این توصیه عمل نمیکنید؟ به فرمودهی قرآن «أَتَأْمُرُونَ النَّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ أَنْفُسَکُمْ» (بقره/ 44)؛ «آیا مردم را به نیکی امر میکنید و خودتان را از یاد میبرید؟!».
به راستی این برای من سؤال است که روش شما مبتنی بر سنّت کدام پیامبر و
سیرهی کدام امام است؟! کدام یک از آنان صرفاً از وجوه شرعی مردم ارتزاق
میکردند و مردم را موظّف به تأمین معیشت آنان میدانستند؟! بگذریم از
اینکه وجوه شرعی و خمس و زکات مردم شرعاً هیچ تعلّقی به شما ندارد و شما در
حالی آن را تصاحب میفرمایید که برای شما نیست، بلکه برای خلیفهی خداوند
در زمین است!
سؤالم این است که شما دقیقاً چه نفعی برای
جامعه دارید؟! این نکتهی معروفی است که اگر هر کدام از اصناف و مشاغل یک
هفته اعتصاب کنند، یک بخش مهم از جامعه دچار مشکل و رکود میشود، ولی اگر
آقایان علما اعتصاب کنند چه اتفاقی میافتد؟!! حتماً میفرمایید ما مشغول
کسب علم و هدایت و ارشاد مردم هستیم. پس مردم میتوانند به دنبال معیشت
بروند و برای امور دینی و تکالیف شرعی خود به ما مراجعه کنند و ما نیز در
عوض، سهمی از مال آنان را در ازای این خدمات خود اخذ میکنیم! پس بهانهی
شما برای نرسیدن به امور معاش، رسیدن به درس دین و کسب علم است؟! یعنی شما
دین را در عوض دنیا میآموزید و به دیگران یاد میدهید؟! آیا میتوانید
برای ما نمونهای را از میان پیشوایان دینی و صالحان و ابرار مثال بزنید که
این گونه عمل کرده باشند یا نزد آنان کسب معاش و تلاش برای معاد در تزاحم
بوده باشند؟! آیا همین توهّم به خودی خود، یکی از انحرافات آشکار شما فقهای
آخر الزمان نیست؟! انحرافی که مردم را به فتنه انداخته و دچار این توهّم
خطرناک کرده است که وقتی به دنبال کسب معاش رفتند دیگر وظیفهای برای
تحقیق در دین و تدارک معاد ندارند و دیگران به جای آنها این وظیفه را انجام
میدهند! پس شما مردم را به دو دسته تقسیم کردهاید: اهل معاد و اهل معاش!
اهل دین و اهل دنیا! آنان که اهل دنیا هستند، دین خود را از اهل دین
میگیرند و آنان که اهل دین هستند، دنیای خود را از اهل دنیا میگیرند! چه
معاملهی جالبی!
کاملاً آشکار است که شما فکر میکنید
«عالم دین» بودن یک کسب است. عدهای نجّار، بنّا، کارگر، راننده، پلیس،
دکتر و کشاورز هستند و عدّهای هم عالم دین! با این تفاوت فاحش که همهی آن
اصناف دست در جیب خود دارند و با زحمت کسب درآمد میکنند، ولی عالمان دین
دست در جیب دیگران! شاید شما معتقدید که
سایر اصناف اگر کالا یا خدمات خود را میفروشند و در ازایش پول دریافت
میکنند، شما نیز عقاید و احکام اسلامی و در واقع آخرت را میفروشید، پس
مردم باید در ازایش به شما پول بدهند؛ مانند کسانی که خداوند دربارهی آنان
فرموده است: «اشْتَرَوْا بِآیَاتِ اللَّهِ ثَمَنًا قَلِیلًا فَصَدُّوا عَنْ سَبِیلِهِ ۚ إِنَّهُمْ سَاءَ مَا کَانُوا یَعْمَلُونَ» (توبه/ 9)؛ «آیات خداوند را به بهای اندکی فروختند و از راه او باز داشتند، آنان کار بدی انجام میدادند» و فرموده است: «أُولَٰئِکَ
الَّذِینَ اشْتَرَوُا الْحَیَاةَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَةِ ۖ فَلَا
یُخَفَّفُ عَنْهُمُ الْعَذَابُ وَلَا هُمْ یُنْصَرُونَ» (بقره/ 86)؛ «آنان کسانی هستند که آخرت را در عوض دنیا فروختند، پس عذاب آنان تخفیف داده نمیشود و یاری نمیشوند»!
به خاطر همین نگرش انحرافی و ذهنیّت غلط است که در حوزهی تقلید میگویید
متخصّص در دین هم یک متخصّص مانند دکتر، مهندس، معمار، نجّار و ... است!
حال آنکه در پایگاه علامه خراسانی -همان عالم راستگویی که شما او را قبول
ندارید و در گمراهی میشمارید- آمده است:
<اجتهاد به معنای
تحصیل علم به احکام شرع، یک شغل یا رشتهی علمی از قبیل مهندسی و پزشکی
نیست که هر کس دوست داشت آن را اختیار کند و هر کس دوست نداشت آن را وا
گذارد، بل یک تکلیف شرعی مانند نماز و روزه است که بر هر مسلمانی فریضه
است؛ چراکه انسان برای خوردن و خوابیدن آفریده نشده، بلکه برای بندگی
خداوند آفریده شده؛ چنانکه در کتاب خداوند آمده است: «وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنْسَ إِلَّا لِیَعْبُدُونِ» (ذاریات/ 56)؛ «و انس و جن را نیافریدم مگر برای اینکه من را بندگی کنند»
و بندگی خداوند به معنای فرمانبرداری از اوست، هر چند مستلزم مشقّت باشد و
یکی از فرمانهای او، تحصیل علم و عدم اکتفا به ظنّ است؛ چنانکه فرموده
است: «وَلَا تَقْفُ مَا لَیْسَ لَکَ بِهِ عِلْمٌ ۚ» (إسراء/ 36)؛ «و از چیزی که به آن علمی نداری پیروی نکن» و فرموده است: «وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ ۖ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا» (نجم/ 28)؛ «و آنان را به آن علمی نیست، آنان جز از ظن پیروی نمیکنند، در حالی که ظن چیزی را از حق کفایت نمیکند»!> (پرسش و پاسخ 32).
حال که نگاه میکنم میبینم بیهوده نیست
که شما فقهای آخر الزمان و مراجع محترم تقلید، علامه خراسانی را قبول
ندارید و در گمراهی میشمارید؛ چون ایشان مانع کسب شما شدهاند و دارند با
این آموزههاشان بازار شما را کساد میکنند! کدام عاقل بصیر است که نداند
علّت دشمنی شما با این انسان بزرگ چیزی جز همین نیست؟!! انسان بزرگی که با
گفتار صادقانه و شجاعانهی خود، شما را مفتضح ساخته و به عنوان نمونه
فرموده است:
«وای بر عالمان بد
که در پی جلب رضایت سلطاناند؛ پس حق را باطل و باطل را حق مینمایند و بر
ضدّ مستضعفان و به سود مستکبران فتوا میدهند؛ همانان که اموال مهدی را
میخورند و از راه او باز میدارند؛ هنگامی که دعوت من به سوی او را
میشنوند و آن را در گمراهی میشمارند، تا مردم را از اجابت آن باز دارند و
از حرکت به سوی مهدی مشغول سازند، تا حکومتشان در زمین جاودانه باشد و به
جای او اطاعت شوند؛ مانند کاهنان بنی اسرائیل که پیامبران خدا را تکذیب
کردند و از اقامهی احکام او باز داشتند، تا تقالیدشان برای همیشه محفوظ
باشد و از رزقشان در صبح و شام کاسته نشود! وای بر آنان که تسمه از
گُردهی مستحب کشیدهاند، امّا از اوجب واجبات غافلاند! نصاب طلا و نقره
را میدانند، ولی از چون و چرای غیبت آگاهی ندارند! سهم امام از خمس را
میشناسند، ولی سهم امام از حکومت را به یاد نمیآورند! نماز در جای دیگری
را باطل میشمارند، ولی حکومت در جای دیگری را جایز میپندارند! خَس را در
چشم مردم میبینند، ولی چنار را در آن نادیده میگیرند! مگس را از پشت مردم
میپرانند، ولی شتر را بر آن باقی میگذارند! در حالی که هر کس پیشانیاش
تبر خورده است، از خراش انگشتش پروا ندارد و هر کس در دریا غرق میشود، از
خیس شدن لباسش اندیشناک نیست! آیا از آنان میثاق گرفته نشد و در کتاب
خداوند نیاموختند که دربارهی او جز حق نگویند و از راه او باز ندارند و
ستمپیشه را بر ضدّ ستمدیده یاری نرسانند؟! پس وای بر آنان از کیفری در
زندگی دنیا و وای بر آنان از آتشی که برایشان افروخته شده است!» (گفتار 29).
من گواهی میدهم که این گفتار علامه خراسانی حقّ است!
سؤال دیگر من آن است که چرا شما علما و
روحانیون محترم به خمس و زکات هم بسنده نمیفرمایید و حتی کار را به جایی
رساندهاید که از بابت نماز و روزهی استیجاری هم کسب درآمد میکنید؟! مگر
اعمال عبادی که در آنها قصد قربت ضروری و شرط صحّت است، میتواند مورد
معاملهی پولی و داد و ستد قرار بگیرد؟! علامه خراسانی این کار شما را هم
صحیح نمیدانند و معتقدند که چنین معاملهای فاسد و نامشروع است!
جسارتاً فرق شما با کاهنان معابد و کشیشان
و قدّیسان در چیست؟! آنها هم برای خدایان خویش از مردم غذا و پول و قربانی
میگرفتند و خودشان استفاده میکردند! شما هم به اسم سهم امام، پول مردم
را میگیرید و سهم خود میکنید! خمسی را که متعلق به خلیفهی حیّ خداوند
است و هرگز اجازهی تصرّف آن را به شما نداده است با کدام مجوّز میخورید؟!
آیا دلیلش این نیست که شما مثل بقیهی اقشار جامعه کار نمیکنید و سربار
جامعهی خویش هستید؟! آیا به خاطر آن نیست که خود را برتر از مردم
میشمارید و آنان را موظّف میدانید که از شما تقلید و در عوض به شما خدمت
کنند؟! زیانی مادّی بر روی زیانی معنوی!!! «ظُلُمَاتٌ بَعْضُهَا فَوْقَ بَعْضٍ» (نور/ 40)!!! چنانکه علامه خراسانی خطاب به شما فرموده است:
«آیا به راستی
پنداشتهاید که ولایت خداوند به شما تفویض شده و مردم را حقّ چون و چرا در
کار شما نیست، پس هر کس در کار شما چون و چرا کند، گمراه و فتنهگر است؟!
یا پنداشتهاید که حکم شما در میان آنان چونان حکم خداوند و پیامبر اوست،
تا حدّی که نیازی به آوردن دلیل ندارید؟! یا پنداشتهاید که اموال خداوند و
خلیفهاش در زمین به شما واگذار شده است، پس به میل خود در آن تصرّف
میکنید و کسی را حقّ نظارت بر شما نیست؟!» (گفتار 63).
اگر میخواهید تبلیغ دین بکنید، چه راهی
بهتر از حضور در بین مردم و زندگی میان آنها و حشر و نشر با ضعفا و
مستضعفین است؟! آیا اینکه در منبر و محراب و حجرهی خود باشید و بدون هیچ
تلاشی رزقتان را از دیگران بگیرید تبلیغ دین است یا ضربه زدن به دین؟! کدام
یک از انبیا و اولیا نانشان را از زحمت دیگران به دست میآوردند؟ مگر
سیرهی اهل بیت رسول خدا را نخواندهاید که چگونه کار میکردند و عرق
میریختند؟! مگر امیر مؤمنان در نخلستانهای کوفه کار نمیکرد و برای مردم
چاه حفر نمینمود؟! پس چرا شکمهای شما عالمان عالیمقام (!) چندین برابر
بزرگتر از بازوانتان شده است؟! آیا این روش کاهنان یهود است یا عالمان
مسلمان؟!
اما برخی از شما عزیزان به زعم خود شغلی
دارید؛ مثلاً در جاهایی مانند ستاد اقامهی نماز یا بنیاد جانبازان یا
بنیاد شهید یا سایر مؤسّسات و ادارات وابسته به نظام مشغول به کار هستید!
در حالی که در این مناصب خدمت خاصّی به اسلام نمیکنید و در کثیری از موارد
شایستگی آن مناصب را هم ندارید و با هزاران رانت و سفارش به این مناصب
رسیدهاید. اگرچه این را هم باید بگویم که من تردیدی ندارم که در میان شما
افراد انگشتشماری هم هستند که از طریق لباس خویش و با استفادهی ابزاری از
دین، نان در نمیآورند، بلکه مدارج علمی و یا مهارتهای شغلی مفیدی دارند
که از آن در راستای کسب درآمد استفاده میکنند. منظور من این افراد
انگشتشمار نیست. منظور من اکثریت شماست که از راه دین به نان و نوایی
رسیدهاید و بدا به حالتان که دین خدا را وسیلهی رسیدن به دنیا و ثروت و
قدرت و شهرت ساختهاید!
شاید بگویید که شهریهی پرداختی حوزههای
علمیّه به طلبهها بسیار اندک و ناچیز است و نیز شاید بگویید بسیاری از
طلاب در فقر زندگی میکنند. پاسخ این است که همان مقدار ناچیز را هم حق
ندارند به شما بدهند و شما نیز حق ندارید که بگیرید؛ زیرا این پولها سهم
امام مهدی است نه ارث پدری شما؛ چه کم باشد و چه زیاد! پس چاره چیست؟! چاره
این است که بروید مثل بقیهی مردم کار کنید و زحمت بکشید. ان شاءالله
خداوند روزیتان را وسیع خواهد نمود! متقابلاً مردم هم باید زحمت بکشند و
بروند دین خود را از قرآن و سنّت یاد بگیرند و دربارهی آن مطالعه و تحقیق
کنند و بیش از این مزاحم شما نشوند! این حرف شما که ما پول زیادی از مردم
نمیگیریم، مانند آن است که دزدی را در حال فقر و فاقه گرفتند. از او
پرسیدند مگر تو دزدی نمیکنی؟ پس این چه حال و روزی است که داری؟! دزد گفت:
نام من بَد در رفته است! همه فکر میکنند من زیاد میدزدم. در حالی که من
فقط شبی چند نان میدزدم و وضع خوبی ندارم. آیا کسی بر فقر این دزد ترحّم
میکند؟! در حالی که او میتواند به جای دزدی، کار کند و از رزق حلال
بخورد. حال کار شما هم همین طور است. وقتی استفاده از پولی مصداق
«مفتخوری» و «أکل مال بالباطل» باشد، کم یا زیادش فرقی نمیکند. هر چند
روی سخن من با آن طلبههای نوجوان و بینوایی که از روستاهای دورافتاده
میآیند و با گرفتن شهریهای ناچیز درس میخوانند نیست، هر چند آنها هم
باید یاد بگیرند که امروز یک ریال از خمس را برای خودشان استفاده نکنند تا
فردا به کسانی مانند شما با شکمهایی بزرگ تبدیل نشوند؛ چراکه گفتهاند
تخممرغدزد شتردزد میشود! با این حال، منظور من بیشتر آقایانی است که بر
روی بودجههای کلان میلیاردی خوابیدهاند و به نام تبلیغات اسلامی،
پژوهشهای تخصّصی، کار فرهنگی، برگزاری همایش و سمینار، تولید علم و عناوین
دهانپرکن اما پوشالی دیگر، بیت المال را میگیرند و صرف تبلیغ نظام، زد و
بندهای سیاسی، فعالیتهای حزبی، مبارزات انتخاباتی و سایر مطامع شخصی
میکنند! در حالی که همهی این وجوهات باید در راستای زمینهسازی برای ظهور
خلیفهی خداوند و بیداری و آگاهی مردم برای ضرورت و فوریت آن هزینه شود،
نه در راستای تقویت حکومت طاغوت و تثبیت ریشههای فاسد آن در بطن جامعه!
اگر تا امروز این پولها به شما داده نمیشد، این اندازه بر خدا و خلیفهاش
در زمین جرأت نمییافتید! الآن بسیاری از شما به قدری متکبّر شدهاید که
دیگر خدا را بنده نیستید و خود را مالک رقاب مردم میپندارید! در حالی که
شما کسی نیستید و هیچ حقّ ویژه و جایگاه تعریف شدهای در اسلام ندارید! شما
هم عدّهای از همین مردم هستید و حقوق و تکالیف یکسانی دارید و نباید
خودتان را متفاوت بدانید! حضرت علامه هاشمی خراسانی که انصافاً در همهی
ابواب فقه از همهی شما اعلم است، مانند یکی از همین مردم لباس میپوشد و
این لباس متفاوت را هم بر تن شما بر نمیتابد و لباس شهرت میداند!
امتیازات دیگر که به جای خود! چه زیبا و عمیق است این فرمایش ایشان که
میفرمایند: «وَ هَلِ ٱلْفُقَهاءُ إِلّا رِجالٌ مِنَ ٱلنّاسِ؟!»؛ «آیا فقها جز شماری از مردم هستند؟!» (گفتار 45 فقرهی 2).
به راستی آیا غیر از این است که حمایت شما
از طواغیت و عدم اعتنای شما به مهدی، از آن روست که از قِبَل طاغوت نان
میخورید، اما ظاهراً از قِبَل مهدی چیزی عایدتان نمیشود؟! آیا به خاطر
همین پولها نیست که برای ولایت مطلقهی یکی از خودتان گلویتان را پاره
میکنید و گریبان میدرید، اما برای ظهور مهدی، کاری نمیکنید و قدمی بر
نمیدارید و حتّی با کسی که این کار مبارک را انجام میدهد مخالفت و دشمنی
میکنید؟! حق هم دارید! اگر امروز دهان باز کنید و از نهضت زمینهسازی برای
ظهور حمایت کنید، نه تنها نانتان قطع میشود، بلکه هر آنچه تا امروز
گرفتهاید را هم باید پس دهید!
این به خاطر آن است که شما هرگز نخواستید
که از مستضعفان باشید، بلکه خودتان را به نهادهای قدرت وابسته کردید و
خواستید از مترفین و صاحبان نفوذ و اعتبار در جامعه باشید. پس بدانید که
وعدهی خدا نزدیک است و مستضعفان وارثان زمین خواهند بود، اما افسوس که شما
هرگز در میان آنان حضور نخواهید داشت؛ چراکه خود را در غیبت مهدی، امام
جامعه و جانشین و وارث او میدانستید و در نعمت و ثروت و قدرت غوطهور
بودید. بل مستضعفان کسانی بودند که در دوران قدرت و مکنت شما، ندای دعوت به
سوی مهدی و زمینهسازی سر میدادند، اما با بایکوت، سرکوب و
فتنهانگیزیهای شما مواجه میشدند.
آری، امروز شما صاحبان حکومت و قدرتید،
اما فردایی که به زودی فرا میرسد، مستضعفان جهان وارث زمین خواهند شد و
شما را به زیر خواهند کشید، همان گونه که خداوند وعده داده است: «وَنُرِیدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» (قصص/ 5)؛ «ﻭ ﻣﺎ ﻣﻰخواهیم بر کسانی که در زمین ضعیف انگاشته شدند منت نهیم و آنان را امامان و وارثان قرار دهیم».
واضح است کسانی که اکنون دارای مکنت و
قدرت هستند، باید یکی از دو کار را بکنند: یا ناچار حکومت خود را به
خلیفهی الله و وارثان زمین یعنی مستضعفان واگذار کنند و یا اینکه اعلام
نمایند که مزاحمتی برای زمینهسازان ظهور و فعالیت آنان ایجاد نمیکنند و
با زمینهسازی برای ظهور خلیفهی خداوند خصومتی ندارند، بلکه برای خود حقّ
حکومت قائل نیستند و خود را صاحب ولایت مطلقه نمیشمارند و نیز برنامههای
خود برای فراهم کردن بسترهای لازم برای ظهور خلیفهی خداوند را اعلام
نمایند. اگر یکی از این دو کار را نکردند بیتردید طاغوت هستند و بر مردم
است که از آنان روی بگیرند و به حاکم اصلی خود، حضرت مهدی روی بیاورند و
تنها او را طلب کنند و از او حمایت نمایند؛ همان طور که در پرسش و پاسخ 209 در پایگاه علامهی بزرگوار تبیین شده است.
فارغ از عکس العمل حاکمان و عالمان در این
باره، باید گفت که ضرورت زمینهسازی برای ظهور امام به صورت عینی و واقعی و
نه ادّعایی و تصنّعی برای هر عاقلی آشکار است و این کار چه با همکاری
حاکمان و عالمان و چه بدون آن باید انجام گیرد؛ چراکه جادّهی ظهور مهدی از
همین راه میگذرد و راه دیگری برای آن وجود ندارد. این امر نیز سندی قاطع و
آشکار بر حقانیت گفتمان اصیل و متین حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه
الله تعالی است؛ گفتمانی مبتنی بر عقلانیت و واقعگرایی در حوزهی مهدویت و
ظهور مهدی موعود که باید دیر یا زود در سطح جهان اسلام به صورت فراگیر
منتشر شود و زمینه را برای تحوّلات بیسابقه در زمینهی ظهور مهدی فراهم
سازد.
خداوند این عالم وارسته و آزاده را از شرّ
عالمنمایان و طواغیتی که از ظهور مهدی متنفّرند و آن را تهدیدی علیه خویش
میپندارند، حفظ کند و ایشان را توفیق دهد که به کار بزرگ خویش سامان دهد و
هماهنگی نیروهای مردمی و تجمیع و تربیت نیروی انسانی را برای حفاظت، حمایت
و اعانت مهدی علیه السلام را عملی نماید. ما نیز به عنوان سربازی کوچک در
کنار این عالم بزرگوار خواهیم بود و از چیزی که در توانمان است دریغ
نخواهیم کرد ان شاء الله.
چندی پیش مطّلع شدم که یکی از شخصیتهای
دروغپرداز و معرکهگیر در حوزهی مهدویت که ید طولایی در پیشگوییهای
نادرست و تعیین جاهلانهی مصادیق موهوم برای اخبار آخر الزمان و -از همه
بدتر- سوابق سوئی در تعیین وقت برای ظهور امام مهدی علیه السلام و
رسواییهای مکرّر ناشی از آن دارد، در وبلاگ شخصی و مدّتی بعد در کانال
تلگرام خود با همان رویکرد غیر علمی و توّهمزده که ناشی از تطبیقهای
سلیقهای و تأویلهای بیقاعده و گونهای رمّالی در حوزهی روایات آخر
الزمان است، مطلب سخیفی در مورد حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله
تعالی و نهضت مبارک ایشان برای «بازگشت به اسلام» منتشر نموده و در آن باری
دیگر جهل مرکّب و بیاطّلاعی فراوان خود در این عرصه را به نمایش گذاشته
است. دربارهی مطلب ایشان، نکاتی چند را به عرض میرسانم:
1 . ایشان در وهلهی اول ادّعا میکند که
همهی دستاندرکاران و مسؤولان پایگاه اطّلاعرسانی حضرت علامه منصور هاشمی
خراسانی حفظه الله تعالی اهل افغانستان کنونی و به تعبیر مغلوط ایشان
«افقانیاند»!! در حالی که این آقای محترم از فرط بیسوادی حتّی نحوهی
نگارش و املای صحیح کلمهی «افغانی» را هم نمیداند تا آن را به شکل صحیح
در وبلاگ و کانال خود بنویسد، لذا بارها و بارها در پستهای مختلف خود، این
کلمه را به شکل نادرست نوشته و در صفحاتش منتشر نموده است. ایشان یا درست
نمیداند افغانستان کجاست و یا هم اگر میداند یک بار نام آن را به درستی
ندیده و نخوانده است. از چنین فردی با این مقدار سواد و دقّت، تعجبّی نیست
که بدون علم و با تحکّم، همهی حامیان و طرفداران حضرت علامه منصور هاشمی
خراسانی و مجموعهی دفتر حفظ و نشر آثار ایشان را «افقانی»(!) بشمارد. از
این گذشته، ادّعای این فرد در این باره ادّعایی بدون دلیل و کاملاً بیاساس
است؛ چراکه طرفداران حضرت علامه و یاران فرهیخته و شاگردان مخلص ایشان،
صرفاً اهل افغانستان یا ساکن آن نیستند، بلکه علاوه بر این کشور اسلامی از
سایر کشورهای جهان نیز در جمع یاران ایشان حضور دارند و با اخلاص و ارادت
تمام در راستای زمینهسازی برای ظهور امام مهدی علیه السلام، این رهبر
فرزانه را حمایت و همراهی میکنند. البته این احتمال وجود دارد که فرد مورد
نظر در این زمینه از توان کهانت و غیبگویی خود استفاده نموده یا با
استفاده از رمل و استطرلاب و سایر ادوات و ابزارهای کارش به این نتیجه
رسیده باشد که همهی طرفداران حضرت علامه از این منطقهی خاصّ جغرافیایی
هستند!!!
بار دیگر محرّم الحرام، این ماه ایثار و
آزادگی و شهادت از راه رسید؛ ماهی که در آن حاکمان جائر و طواغیت فاسد و
منحرف، ظلمی عظیم کردند و فسادی کبیر برانگیختند؛ ماهی که در آن منافقان و
فتنهانگیزان با جنایتی هولناک در حقّ اهل بیت رسول خدا صلّی الله علیه و
آله و سلّم، جهان اسلام را به سوگ نشاندند و در سراشیبی سقوط و انحطاطی
تاریخی قرار دادند؛ ماهی که در آن حسین بن علی علیه السلام، این فرزند
اسلام و دردانهی نبوّت و میوهی رسالت، مظلومانه به شهادت رسید و به
همراه او، بسیاری از ارزشهای اخلاقی و انسانی شهید شد؛ ماهی که در آن
صالحان و آزادگان و رادمردان یکی پس از دیگری در خون خویش غلتیدند و شروران
و فرومایگان بر اجساد مطهّرشان اسب دواندند و پایکوبی کردند؛ ماهی که در
آن اولاد رسول الله صلّی الله علیه و آله و سلّم و گروهی از خاندان و
وابستگان به بیت رفیع رسالت را به اسارت بردند و در حقّ آنان جفاهای بسیار
کردند.
آری، باری دیگر محرّم الحرام از راه رسید،
اما به نظر میرسد هر چه محرّمهای بیشتری را پشت سر میگذاریم، مسلمانان
بیشتر از حقیقت فاجعهی کربلا و پیام محوری و روح حاکم بر آن فاصله
میگیرند؛ چنانکه رفته رفته زاویهی دید و نوع نگرش غالب آنان در ارتباط با
آنچه در عاشورای سال 61 هجری رخ داده است، دچار کژی و انحراف بیشتری
میشود. گویی آنان فراموش کردهاند که در این ماه حرام دقیقاً چه اتّفاقی
افتاده و اساساً از یاد بردهاند که چرا چنین فاجعهی عظیمی با این ابعاد
وسیع و هولناک به وقوع پیوسته است! دیگر بسیاری از آنان به کربلا تنها به
عنوان یک رویداد تاریخی مینگرند که یادآوری آن فایدهی چندانی ندارد و
صرفاً نبش قبر تاریخ است و بسیاری دیگر آن را به عنوان یک مناسبت دینی
تکراری یا مراسم معمول مذهبی که هر ساله باید از باب عادت اجرا شود، در نظر
میگیرند و جز اندکی به زمینهها، علّتها، انگیزهها و از همه مهمتر
مبانی فکری و مشی انقلابی حسین بن علی علیه السلام توجّه ندارند.
امروز کتاب شریف و ارزندهی «بازگشت به
اسلام» اثر حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی، برای هر
مسلمان حقیقتجو و منصفی به مثابهی اتمام حجّت است. مخاطب این کتاب، انسان
عاقل است؛ انسان آزاد از جهل و تکبّر و دنیادوستی، نه انسان سفیه و متکبّر
و دنیاپرست. رهبر ما حضرت علامه حفظه الله تعالی با بصیرتی عمیق و نبوغی
خارق العاده و خدادادی این کتاب را نگاشته است و این چیزی است که بر هیچ کس
پوشیده نیست و از همه جالبتر این است که درک سطح و اهمّیت این کتاب،
لزوماً سواد و تحصیلات چندانی هم نمیخواهد؛ چراکه معانی عمیق و مفاهیم
بلند اسلامی را در قالب سادهترین تعابیر ممکن بیان کرده است. به جرأت
میتوان گفت که این کتاب گرانسنگ، مثل و مانندی ندارد و تا کنون احدی
نتوانسته است با منطق آن مقابله کند و مبنایی قویتر و بهتر از آن در
حوزهی معارف اسلامی ارائه نماید و این به سبب هماهنگی کامل آن با قرآن
کریم و عقل سلیم است.
این کتاب را افراد متّقی و جویای حقیقت
میپذیرند و تفاوت آن با سایر کتب نوشته شده در این حوزه را به خوبی درک
میکنند. امکان ندارد کسی که قلب او منوّر به نور خدا و دیدگان عقلش بیدار و
بینا است، کتاب و نگارندهی آن را قدر نداند. حضرت علامه چهقدر زیبا،
ساده، منطقی، ملموس و در عین حال عمیق و ریشهای، موانع شناخت در وجود
انسان را بر میشمارد و هر کدام را با منهجی عالمانه و مستند با چاقوی نقد
خویش تشریح میکند و میشکافد و ریشههای هر کدام را بیان میکند؛ جهل،
تقلید، اهواء نفسانی، دنیاگرایی، تعصّب، تکبّر و خرافهگرایی؛ موانعی که
اگر هر کس آنها را کنار بگذارد، چهرهی نورانی حق را آشکارا مشاهده میکند
و هیچ شائبهای برایش باقی نمیماند.
خواهری که مادرش نابیناست میگفت: کتاب
«بازگشت به اسلام» را برای مادرم میخوانم و او به طرز عجیبی به آن گوش
میدهد و در آن تأمل میکند. گاه میگوید: «چهقدر با آن آشنایم و با
جملاتش آرام میشوم. گویا پیامبر و اهل بیتش از گلوی این مرد آسمانی با من
سخن میگویند». خلاصه آنقدر زیبا در مورد عبارات آن صحبت میکند و آنها
را میشکافد و تحلیل مینماید که انگار بهتر از من کلمات آن را میبیند! من
ناخودآگاه به اندیشه فرو رفتم و حسرت خوردم و با خدای خود مناجات کردم:
پروردگارا! چرا آنها که چشم ظاهر دارند، چشم باطنشان کور شده است و این
آفتاب درخشان را در میانهی آسمان نمیبینند؟!
وجود برخی اختلافات عمیق تاریخی میان دو
گروه بزرگ مسلمانان یعنی شیعیان و اهل سنّت قابل انکار نیست و همهی ما به
خوبی میدانیم که متأسفانه از صدر اسلام تا کنون، به مرور بر عمق این
اختلافات افزوده شده است؛ آن چنانکه به واسطهی برخی عوامل شوم سیاسی و
مذهبی در میان خود مسلمانان و نیز برخی شرارتها و دسیسههای خارجی از سوی
غیر مسلمانان، شکاف روابط و مناسبات میان این دو گروه مسلمان به تدریج
عمیقتر شده، تا جایی که امروز تبعات انشقاق و جدایی در امّت به زشتترین
شکل ممکن پدیدار گردیده است. این واقعیّت تلخ موجود است و انکار چنین
واقعیّت نامطلوبی در میان مسلمانان و حاشای اختلافات جدّی موجود در میانشان
ولو آنکه با حسن ظن باشد، سودی ندارد و تلاشی نافرجام و تقلّایی بیهوده
است. همچنانکه بیتردید وقتی ما سخن از ضرورت اتّحاد مسلمین به میان
میآوریم، منظورمان انکار اختلافات موجود و گونهای خودفریبی نیست، بلکه
غرضمان تلاش برای همگرایی و همافزایی هر چه بیشتر مسلمانان با وجود برخی
اختلاف نظرهای تاریخی از طریق تأکید بر روی نقاط مشترک و مورد توافق است.
اما در این میان چیزی که هرگز پذیرفتنی
نیست و انصافاً مایهی تأثّر و تأسّف هر مسلمان آگاه و آزادهای میگردد،
آن است که گروهی از مسلمانان مغرض یا جاهل، نه تنها بر طبل اختلافات موجود
میکوبند و در آتش آنها میدمند، بلکه اختلافات جدیدی اختراع میکنند و
پیوسته در حال تولید فتنههای تازهاند! گویی اختلافات واقعی برای اینها
کافی نیست که اختلافاتی خیالی و موهوم میسازند تا شکاف موجود میان
مسلمانان را از چیزی که هست بیشتر و عمیقتر نشان دهند! اینها از فرط
حماقت یا شرارت، به سراغ نقاط مشترک و عقاید و اعمال وحدتآفرین میان
مسلمانان میروند و با افسانهسازی، دروغپردازی و علَم کردن خرافات کوچه و
بازار و نوشتن آن به پای کلّ یک مذهب، مسلمانان مذاهب دیگر را نسبت به
برادران دینی خود بدبین میکنند و در مورد مسلّمترین و اجماعیترین
باورهای اسلامی به تردید میاندازند.