پرکشیده
اول به نام خدایی که خطاهای بزرگ را میبخشد و نعمتهای بزرگ میدهد.
الهی! همه میگویند خدا کو؟ و من آموختم که بگویم جز خدا کو؟
الهی! خفتگان را نعمت بیداری ده!
خدای مهربان من! به سختی و مشقّت آموختم که در میان دوراهیها و کورهراههای تجربه نشده، در نشیب و فرازهای نرفته، اگر گمگشته و حیران شدم، چشمهایم را باز کنم و سرم را بالا ببرم و گوش کنم. گوش کنم به صدای همیشه زنده و ندایی که همیشه راهنماست. راهنمایی که به خطا نمیرود، اشتباه نمیکند و هر چه بگوید حق است و آن ندای عقل بود.
خدایا! صادقانه بگویم: انسانی که ظلمانی شده است و رو به مرگ روح میرود، با عصای عقل یکمرتبه جان میگیرد و نورانی میشود، مانند پرندهای که از قفس تنگ و تاریک خود پر میکشد و رهایی مییابد و به سوی آسمان اوج میگیرد.
خدایا! سرگذشت سختی داشتم و همهی آن را تو میدانی. بسیاری را مانند خود دیدم و یافتم و امروز بر نعمت بیداری خود و آنان شکر میگزارم.
من و آنها که همانند من بودند، سالها در انتظار اماممان مهدی فقط اشک ریختیم و دعا کردیم و گاهی که بیتاب میشدیم و درد فراق، ما را زمینگیر میکرد و با کامی خشک به دنبال آب گوارا بودیم تا شاید اندکی رفع تشنگی شود، به سوی جمکران میدویدیم و ناله و فریاد میزدیم، نماز امام زمان میخواندیم و دعای فرج ورد زبانمان بود. در خانههامان نیز نماز امام زمان برگزار کرده و نالهها سرمیدادیم، به سرزمین کربلا و وادی شام و به خانهی کعبه هم میرفتیم و آنجاها هم به دنبال اماممان میگشتیم تا شاید او را بیابیم. در این میان و در این وادیهای حیرت، چشممان به دهان بزرگان و رهبران دینیمان بود. میگفتیم شاید در این وادیها آنان آگاهتر و پاکتر و نزدیکتر از ما باشند و راه رسیدن به امام مهدی را به ما نشان دهند و اماممان به واسطهی دعای آنها که ظاهراً از ما سالمتر و وارستهتر هستند و سالها درس دین و حقیقت خواندهاند و مردم را موعظه کردهاند، ظهور کند. وجودشان را غنیمت شمرده، برای طول عمر و موفقیّتشان دعا میکردیم!
خواهر و برادر دینی! به خدای بزرگ قسم یاد میکنم آنچه مینویسم از روی صداقت است و اخلاص. پس بدون پیشداوری و تعصّب و با قلبی سرشار از عشق به حق آن را بخوان و بیندیش. شاید تو هم مانند من از خواب گران غفلت عمرت بیدار شوی و نجات یابی.
در آن دوران حیرت، با چشمی باز و دلی سرشار از عشق به خدا و خلیفهی او و به هدف رستگاری و عاقبت به خیر شدن دستانم را به آسمان خدای بزرگ بلند کردم و از او هدایت خواستم؛ زیرا به شدّت حیران و سرگردان بودم و بر این سرگردانی و حیرت افزوده میشد. با اندیشهی فراوان و چشمی باز توانستم این را بفهمم که راه رسیدن به حقیقت مولایم را درست نرفتهام. کم کم درمییافتم آنها که من به وجودشان و حضورشان دلخوش بودم که دعای آنها روزی مستجاب خواهد شد و امام خواهد آمد، زیبانمایان زشتسیرتی بودند که کم کم باورشان شد قدرت به واسطهی درایت و شجاعت آنها به ایشان داده شده و آنها دلهای مردم را زیر و رو کردهاند تا طاغوت برود. با چشم خود میدیدم اینان به مرور حتی نام مهدی هم بر زبانشان کمرنگ و کمرنگتر میشود و تنها میگویند: من، من، من! آری، نه هر که به صورت نیکوست، سیرت زیبا در اوست!
آنان خود را بزرگتر از امام دیدند و باعث بدبختی خود و ملّت شدند. مردم جاهل و کوتهفکر را در تنگنای تاریک نادانی عمیقی فرو بردند و به زنجیرهای نامرئی اسارت کشیدند. من نیز که فکر میکردم امام مهدی را خداوند غائب کرده و حال با دعای مردم و به خصوص علمای دین او در روزگاری دور و دراز و نامعلوم ظهور خواهد کرد، از آنکه بودم حیرانتر و ویرانتر شدم و امیدم به ناامیدی گرایید. هیچ چیزی بیش از این نمیدانستم و نمیتوانستم بدانم. چون کسی را نمییافتم که بیش از این بداند.
امّا باز تلاش کردم تا جایی که میشود، درونم را آزاد بگذارم از تعصّب و جهل و بت کردنِ آنهایی که خود برای بت شدن بسیار تلاش میکردند. سعی داشتم آزاد بیندیشم. شنیده بودم که هر کس امام خود را نشناسد، به مرگ جاهلیت خواهد مرد. شب و روز بر خود میلرزیدم برای روزی که کسی به دادم نخواهد رسید و یاور و پشتیبانی نخواهم داشت. معیارهای ذهن من یکی پس از دیگری فرو میریخت؛ چرا که هر روز دست یکی از بتهای ذهن من در دنیاطلبیشان رو میشد و باید به او پشت میکردم. آنها که با تمام زشتیها و نادرستیهاشان و خیانتهاشان به امام دورانشان، شعارشان برای بتپرستان این بود که: «وَاعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِیعًا وَلَا تَفَرَّقُوا ۚ»؛ «همگی به ریسمان خداوند چنگ درزنید و متفرّق نشوید» و خود را ریسمان خدا میدانستند! آه که چه سالهایی از عمرم را به این ریسمانهای پوسیده آویزان شدم تا شاید مرا بالا برده و به امامم برسانند. این ریسمانها هر کدام به رنگی بود و به گونهای متفاوت موجب سقوط مردم میشد. آنها بیراهههایی بودند که هرگز به خلیفهی خدا ختم نمیشدند، بلکه مردم را از او دورتر میکردند. آنها خود را برای مردم نعمت میدانستند و لذا مردم را از نعمت اصلی غافل میکردند و این نعمت را از آنان میگرفتند. هر روز بیشتر میفهمیدم اینها بیریشهاند و درخت صرف نظر از ریشه چیزی ندارد و مردم به شاخ و برگ اصالت دادهاند و آنقدر در خواب غفلت فرورفتهاند که خیال میکنند درخت بدون ریشه هم میتواند درخت باشد. چهقدر راحت و آرام به زندگی خود و دنیای خود پرداختهاند. امّا درون من غوغا و فریادی بود و آن فریاد این بود که آیا به راستی قلبی که در نبود امامش بیاساید و از نبود امامش منقلب نباشد، قلب نام دارد؟ دیگر نمیتوانستم دل به سیاهی ببندم. با تمام وجود درک میکردم که مصیبت غیبت و فاجعهی نبودن مهدی را کسی غیر از این مدّعیان و عالمان بیعمل، باید مدیریت کند و به سرمنزل ظهور برساند. یک مدیر حقیقی و یک زمینهساز واقعی. عمیق که نگریستم دانستم که سراب را آب گوارا میدیدهام. خدای من! این شب غیبت چهقدر تاریک و طولانی است.
ای آنکه غمت محوّل حال من است
بین من و تو حجاب، اعمال من است
پرواز به آسمان تو نیست محال
هر عیب که هست در پر و بال من است
با خود میاندیشیدم که خدایا! انتظار باید منتظر را تزکیه کند و روحش را لایروبی نماید. اگر مدعیان، محبتی به امام مهدی داشتند، اولین اثرش پاک زیستن خود آنان بود و مقدّم داشتن رضای خدا بر رضای نفس امّاره. راه انتظار، راه پرپیچ و خمی است و توشهی فراوان میخواهد. پس اعتقاد آنها به مولایمان، اعتقادی پوک و میانتهی بود که با القاب و عناوین دنیای امروز و سرگرم شدن آنها به سیاست و حکومت فراموش شد. آنان به دنیا جذب و به مقام و شهرت و درود و سلامهای مشتی جاهل و سرگردان مغرور شدند و لذا غبار غفلت بر تمام وجودشان نشست و امام فراموش شد و همچنان در غیبت ماند. دلم میخواست به بیابان سربگذارم. وقتی بزرگان و درسخواندهها با امامشان اینگونه برخورد میکردند، از مردم کوچه و بازار چه توقّعی میتوان داشت؟ ملّتی مرده؛ گروهی که به دنبال امامشان بودند با سرابها سرگرم و گروهی هم دیگر یاد امام برایشان مطرح نبود و برای اینکه از دنیا عقب نمانند، فقط به دنبال مال و مقام میدویدند و گروه اندکی که میدانستند مسلمان بیامام در معرض گرگهاست، گاهی دل به دریا زده و به گرگها حمله میکردند که در دم پاره پاره میشدند و یا خانهنشین شده و به گوشهای میخزیدند.
هر اهل درد در شهر ما خانهنشین است
هر رادمردی با غم و غصه قرین است
دیوارهای شهرمان را غم گرفته
سجادهها در خانههامان نم گرفته
پیرغریب شهر از ما خسته گشته
ز نامردیها دو بالش بسته گشته
خلیفهی خدا از یاد رفته بود. مردم سالها فکر میکردند مرجعیت و تقلید از مراجع ادامهی راه انبیا و اولیاست و لذا خود و دیگران را گرفتار فتنههای سهمگین آخر الزمان کردند. گویی در جهان اسلام هیچ فرد عاقلی یافت نمیشد که بیندیشد و عقلهای سلیم منقرض شده بود. آنها که عشق به امام مهدی داشتند، گرفتار شدند و این عشق به ظهور منجر نشد؛ زیرا آنها که باید مردم را به سوی امامِ حقیقی دعوت میکردند و از این عشق و ارادت برای ظهور او بهره میبردند، آنقدر در این چاه پر آب، خاک ریختند تا خشک شد و امام فراموش شد. حوزههای علمیه پر شده بود از خرده شیشههایی که در مغزشان فرورفته است! این همه حوزوی داریم که گاهی از سر خالی نبودن عریضه دم از امام مهدی میزنند، امّا امام از هر زمانی غریبتر است!!
ز دشمنان برند شکایت به دوستان
چو دوست تو دشمن شود شکایت کجا برند؟!
آن روزها بود که عاجزانه از خدا خواستم که راه مهدی را به من نشان دهد. شب بسیار تاریک بود، امّا میدانستم که «تا شب نروی روز به منزل نرسی». نوری میخواستم تا فضای دلم را منوّر کند. بسیاری سحرها که نسیم روحبخش بیداردلانِ حقجو در فضا پیچیده بود، دست به آسمان پرستاره بالا بردم و از سوز دل در میان اشکهایم نجوا میکردم: خدایا! میدانم آنچه تا کنون به من آموختهاند مرا به امامم نخواهد رساند، امّا راه را نمییابم. حال ای حبیب! مرا به که میسپاری؟ بگو که دستم را رها نمیسازی. یا مجیب دعوة المضطرّین! آه ای خدا! کویر تفتیدهی دلم محتاج نمنمی از باران رحمت توست. سالهای عمرم بیراهه به راهی رفتم که به مولایم منتهی نشد. چشمان خشکیدهی جانم چشم به چشمههای جاری لطفت دارد. خدایا! مرا پناه ده از اینکه به دلیل جهل و تاریکی، راندهی درگاه تو باشم! خدایا من هنوز زندهام؛ زیرا شعلهی انتظار در وجودم خاموش نشده است. پس میتوانم دوباره برخیزم. من زمینگیر نشدهام؛ زیرا همیشه دستانم به طلب هدایت به سویت دراز بوده و تو دستی که به سویت بلند میشود را میگیری.
چشمان ترم را باز کردم و سرم را بالا گرفتم و بالأخره از راه رسید سحر بیداری؛ سحر نجات. سفیری بر دل تنگ و زخمخوردهام در زد. آه که چهقدر آشنا بود! دیگر نفَسهایم راحت شده بود. کسی که آسم دارد میداند که نفس کشیدن چه نعمت بزرگی است و من سالها نفس در سینهام گره خورده بود و به راحتی بالا نمیآمد. میخواستم همه جا فریاد بزنم: ای منتظران! ای بیپناهان! ای دردمندان! ای مظلومان و ستمدیدگان!
خواب بس است برخیزید
هجر ارباب بس است برخیزید
یادمان رفته که عهدی هم هست
یادمان رفته که مهدی هم هست
فریاد بزنم که ای مسلمانان! معجزهای برای ما نازل شده و بالأخره راه ظهور مهدی از لابهلای دروغها و فریبها، نیرنگها و بدعتها و انحرافات باز شد. راهنمایی از سوی مهدی سلام الله علیه شما را به سوی او فرا میخواند. چشمانتان را باز کنید، سرها را بالا ببرید و گوش بسپارید! بیدار شوید! بیدار از خواب گرانی هزار ساله؛ بیدار از مرگی جاهلی؛ مرگ تشنهای که آب را در نزدیکی خود داشته، اما ننوشیده است.
آنچه برای من آشکار شد، حقایقی بیبدیل و مطالبی تکاندهنده از حقیقت غیبت و خیانت فقیهان و عالمانِ دنیامدار و دین به دنیا فروش برای جلوگیری از ظهور مولایمان بود! آن منادی صادق مردی آسمانی و عالمی ربّانی بود که به او «منصور هاشمی خراسانی» میگویند. اما پیام او چه بود...؟
آی مردم! بدانید ظهور مهدی در اختیار مردم است و به اراده و اقدام آنان بستگی دارد. این علّامهی حقمدار و معلّم راستگفتار ما را به پیروی از عقل فراخوانده است. پیروی از عقل شاید در ابتدا کمی سخت به نظر آید، امّا اگر راه افتادی نجاتبخش است. به ما سالهای سال دروغ گفتهاند. کسانی که فقط با دعا ظهور را میخواهند، اما به مقتضای خواست خود عمل نمیکنند، خود را مسخره کردهاند.
شخصی خاری را بر سر راه مردم کاشته بود. به او گفتند: بیا این خار را بکَن. آن مرد گفت: دیر نمیشود! هر بار به او گفتند، امّا او وعدهی آینده میداد. خار رشد کرد و ریشه دواند و استوار شد. تنهاش پهناور شد و خارهایش بیشتر و حفرهاش عمیقتر. خارکَن هم سال به سال پیرتر شد و از نیرویش کاسته میگشت. وقتی اراده کرد خار را بکند، دیگر دیر شده بود و توانی برای این کار نداشت. امروز هم همین اتفاق برای مردم افتاده است. آنقدر دیر اقدام کردند که خود هم از یاد بردند که چه میخواهند و آن قدر سستی کردند که شجره خبیثهی غیبت به ابردرختی هولناک تبدیل شده است که هر تبری را به آن کارساز نیست؛ چراکه ریشهای استوار به عمر تاریخ در زمین جهل جوامع دوانده است.
در این سالها دیدم و شنیدم کسانی را که خود را بزرگ تصور میکردند و یکی دو حدیث و آیه را به خود نسبت داده و با تمام ناتوانیها، ضعفها، کاستیها و اعمال و سخنان افراط گونه و بدعتها و کجرویهایشان خود را در حدّ یک معصوم و فرستادهی خدا بالا برده و دروغی بزرگ که دور از حکمت و عدالت خداست را در میان مردم که چشم به دهان آنها داشته و عقل خود را تعطیل کرده بودند، رواج دادند. خیانتی بزرگ و نابخشودنی! گفتند غیبت و ظهور امام به دست خداوند و خواست مستقیم و ابتدایی اوست. بنا بر این حال که او در میان ما نیست، به گفتهی قرآن (!)، ما جانشینان او هستیم و حکم ما حکم خدا و ولایت ما ولایت رسول خداست! آنها بر اثر غرور عجیبشان حساب و کتاب را فراموش کردهاند.
شخصی را دیدند که میدوید. گفتند به کجا میگریزی؟ گفت: از دنیا به آخرت. گفتند: راهی بسیار دور و دراز است. گفت: این راه برای کسی دور است که در سرای غرور و فریب ساکن است و برای روز قیامت آماده نشده است.
آری، اینها بازندهاند و خود را ارزان فروختهاند. برنده کسی است که خود را به خدا بفروشد که او گران میخرد. بزرگترین ظلم این است که انسان توجّهات و تعلیمات حضرت پروردگار را در جهت رسیدن به ظلمت استخدام نماید. اینها با زیرکی میخواهند زشتیهای خود را بپوشانند و گویا شیطان هم مانع دیدن زشتیهای عالمنماها میشود. عُجب، این رذیلهای که هر کس به دامش گرفتار شود، هلاک و سقوطش حتمی است. عجب اینها را بلعیده است. کسی که مغرور است، خدا را به فراموشی سپرده. عُجب در زمین نفاق رشد میکند. تنه و شاخهاش جهل و برگ آن ضلالت است و میوهاش مبتلا شدن به لعنت الهی...
برادران و خواهرانم! علّامهی شجاع جناب منصور هاشمی خراسانی شما را به «بازگشت به اسلام» محمّد صلّی الله علیه و آله و سلّم دعوت میکند تا از ذلّت کنونی رهایی یابید. ما همگی به دنبال دلیل این همه نکبت و مصیبت و بدبختی که گریبانمان را گرفته، هستیم و برای رفع آن تا کنون به هر کسی دل بستهایم و نا امید و سرخورده شدهایم. اما ندای آسمانی و آموزههای اصیل این عالم بزرگوار در روح و جانمان طنینانداز گشته است. او مانند رهبرانی که بشر تا امروز به خود دیده است شعار نمیدهد، دروغ نمیگوید، به سوی خود دعوت نمیکند، مردم را گمراه نمیسازد و اسلام را تحریف نمینماید. او از جانب خود چیزی به دین اضافه یا از آن کم نمیکند. او به اسلامی فرا میخواند که امروز ترک شده و به آن عمل نشده است. در کتاب گهربار ایشان با عنوان «بازگشت به اسلام»، ضرورت بازگشت به اسلام و چگونگی بازگشت به آن و راهی که اسلام از زمان پیامبر تا کنون پیموده است، آنگونه یادآوری شده که از هیچ فرد معمولی برنخواهد آمد. در این کتاب، پرتگاههایی نشان داده شده که مسلمین دقیقاً از همان جاها سقوط کردهاند و به زبان گویایی به آنها یادآوری شده است؛ پرتگاههایی که هیچ کس تا کنون اینگونه از آنها یاد نکرده و با همهی اهمیتی که دارند همگان آنها را فراموش کرده بودند!
چهقدر زیبا، موشکافانه، عالمانه و در عین حال ملموس، موانع شناخت در این کتاب برایمان توضیح داده شده تا برای صعود به قلّهی معرفت، آنها را کنار بگذاریم؛ همان طور که گفتهاند: کوهنورد در صعود خود، وسایل اضافی نمیبرد تا مانع حرکت او شود.
خداوندا! تو را شکر بر این موهبت عظیم در این وادی حیرت.
برادران و خواهران! هر بخش این کتاب، راهگشای صد سال از غیبت است. ما باید به واسطهی این لطف خداوندی، اماممان مهدی را بشناسیم و مقدّمات ظهورش را فراهم کنیم. آیا تا کنون کتابی منتشر شده است که این چنین از قرآن و سنّت متواتر و عقل سلیم برای گشودن گرههای کور تاریخ بهره برده باشد؟ کسی که بخواهد قرآن برای او سخن بگوید، باید این کتاب را دقیق بخواند؛ چراکه زبان حالش چیزی جز قرآن نیست و از آن پیش نیفتاده و پس نمانده است. اگر میخواهید قرآن زبان باز کند و با شما صحبت کند، همانگونه که با اصحاب رسول خدا سخن گفت، این کتاب را خوب بخوانید. شریک القرآن و قرآن ناطقی در میان ما نبوده که برایمان آیات روحبخش و روشن را آنگونه باز کند که بدانیمش و درست به آن عمل کنیم. اهل بیت پیامبر که مسلّط بر قرآن بودند، یکی پس از دیگری شهید شدند و قرآن مهجور ماند. از بسیاری تفاسیر پر آب و تاب قرآن آیا تا کنون به نتیجهای رسیدهایم؟ عقلهایی بر اثر آن شکوفا شده؟ و آیا واقعاً به قرآن عمل شده است؟
نگرش علامه خراسانی به مهدی، نگرشی واقعگرایانه، منطقی و عملی است. این کتاب، هدیهای الهی از سوی زمینهساز ظهور مهدی سلام الله علیه است که با منطق و روشی مطابق با روش پیشوایان اسلامی، آمده است تا مردم را از خوابی گران بیدار کند. در این کتاب، مطالبی تکاندهنده و عمیق از حقیقت غیبت را خواهید یافت که تا کنون کسی آن را نگفته است. خداوند ما را با این هدیهی خود به سوی حقیقت امر ولیّش دلالت فرمود. خداوند آن را برای ما قرار داد تا از سرگردانی و تردید و حیرانی رها شویم و در سایهی کلامش که از چشمهی اصلی جاری است، آرام گیریم. خداوند منتظران حقیقی را مورد عنایت و رحمت خاص خود قرار داده است.
ایشان حلّال بزرگترین مشکل بشریت یعنی ظاهر نبودن خلیفهی خداوند در زمین است؛ مشکلی که اگر خوب تشریح و حلّاجی شود، غفلتِ مردم را در مینوردد و به عنوان فاجعهای عظیم شناخته میشود. حالا با ارائهی راهحلهای بدیع و عملی از سوی ایشان، نیمی از راه پیموده شده است. اگرچه نیم دیگرش عمل است که همّت مسلمانان را میطلبد. پس امروز درهای بینش برای ما گشوده شده و حجّت بر ما تمام شده و زمان آن است که نقش خود را ایفا کنیم و وظیفهی خود را انجام دهیم.
ای مردم مسلمان! کشتیهای شکستهی امروز، ما را به ساحل نمیرسانند. همگی یا غرق شدهایم یا در حال غرق شدن هستیم. به کشتی نوح درآیید. بیدار شوید! تکانی بخورید! دستان زمینهساز مهدی به سوی شما دراز است. دست او را بگیرید. چرا مبتلا به افرادی شدهاید که خود خوب میدانید آنها نمیتوانند شما را نجات دهند و خود غرقشدگانی هستند که برای نجات خود، شما را به زیر آب میکشند و بر روی سرهاتان میایستند تا غرق نشوند.
راه نجات این است که امام خود را بشناسید و به یاری زمینهساز او جناب منصور هاشمی خراسانی بشتابید تا زمینهی ظهور او فراهم شود. این کاملاً روشن است. حقایق بسیاری که تا کنون برای شما پوشیده بوده و ظالمان آن را مخفی کردهاند، توسّط این عالم راستگو بیان شده است و شما میتوانید آنها را پس از سالها غفلت و بیخبری به سادگی دریافت کنید. کسانی که با آموزههای عمیق و یادآوریهای بیداریبخش این عالم فرزانه هدایت شوند، بیتردید به نعمت بزرگی دست یافتهاند؛ نعمت بیداری و نعمت بازگشت به سوی حقیقت و این بیشک موجب رشد و بالندگی آنها خواهد شد.
هان ای مردم! این آخرین سنگر است برای دفاع از مهدی!...
عدّهای بیخبرند، عدهای از حرص دنیا در تباند، یک نفر فکر غذای امشب است، یک نفر از فقر نانی میمکد، یک نفر خون یتیمان میمکد، عدّهای در وادی خود ماندهاند، عدّهای فکر گناه بعدیاند، ولی... عدّهای در انتظار مهدیاند.
حال در این غوغا، ای منتظر بدان روز امتحان فرا رسیده و بالأخره از لا به لای فتنهها و بنا بر وعدهی خدا زمینهساز مهدی به میان مردم خواهد آمد و پیش از ظهور مهدی، مردم را به حقایق فراموش شده دعوت میکند تا آنان فردای ظهور، کلام امامشان را بشناسند. گوهرشناسان، امروز کلام را شناختهاند و به سوی آن شتافتهاند.
حال تعجّب نکنید اگر صدای حق و ندای زمینهساز مهدی در برخی کشورهای اسلامی با رهبرانی که مدّعی دوستی با امام مهدیاند، به هر وسیلهای خاموش میشود و پایگاه اطلاعرسانی آن فیلتر میگردد و دهانی که آن را فریاد زند و به گوش دیگران برساند، شکسته و خرد میشود. آری خواهر و برادرم! تعجّب نکن و نگران نباش.
امروز میبینیم بالاترین خردهای که بر حضرت علّامه منصور هاشمی خراسانی میگیرند آن است که چرا او علمای کبار و فقهای عظام را تأیید نمیکند، بلکه به آنان انتقاد دارد؟ یا اینکه چرا حوزویان و طلّاب او را نمیشناسند؟ یا اینکه چرا مراجع تقلید او را تأیید نمیکنند؟
این در حالی است که مدارس علمیه هرگز معیار شناخت حق و ملاک درستی و نادرستی نبودهاند و کسانی که در این اماکن مذهبی و سیاسی، بیشترین ادّعا را دارند بیشترین ضربه را به دیانت مردم زدهاند. لذا در واقع اینها انتقادات معقول و بجایی نیست.
به خدا قسم یاد میکنم که جز برای حق نمینویسم. شیرینی بیداری را در کام خود چشیدهام و میخواهم با خواهران و برادران دینیام قسمت کنم، تا شاید من هم از این رهگذر، کجرویهای گذشتهام جبران شود و آمرزیده شوم. عمری که به جهالت گذشت و جان و مالی که در راه غیر امامم هزینه شد به خیال اینکه در راه اوست. چون راهنمایی نداشتم، لذا کج رفتم و در چاه سقوط کردم، امّا رحیمیت خداوند شامل حالم شد که توانستم دستانم را بلند کرده، طنابی که برای نجات آویخته شده بود را بگیرم که اگر نمیگرفتم هزار طناب هم نمیتوانست مرا یاری کند.
این آخرین فرصتهای شماست. شاید اجل مهلت نداد و راهی شُدید. شما که همهی راهها را امتحان کردهاید و تا امروز ساعتها و روزها وقت و عمر گرانبها را پای اینترنت گذراندهاید که معلوم هم نبوده به درد دنیا و آخرتتان خورده است یا نه. لحظاتی که هرگز برنخواهد گشت را سخاوتمندانه به پای بطالتها و بیهودگیهای ظاهری و باطنی هدر دادهاید. برای یک بار این ریسمان محکم و امیدبخش را نیز امتحان کنید. با طنابهای دیگر، چون پوسیده بود، از نیمهی راه سقوط کردید و برگشتید به جای اوّل یا حتّی بر اثر سقوط به عمق بیشتر هنوز به خود نیامدهاید. حال از خواهری دلسوز بپذیرید و این را هم آزمون کنید و نگویید که مارگزیده از ریسمان سیاه و سپید میهراسد. آن گاه که جای احتیاط بود احتیاط نکردید و دستتان را به هر حاکم مستکبر و فریبکاری دادید و هر مدّعی گزافهگویی را تصدیق کردید. اما حال که زمان بررسی و تحقیق رسیده است، احتیاط میکنید؟! بیشک این روش عاقلان نیست و با این روش تنها خود را محروم و زیانکار میکنید.
یکی از مهمترین دلائلی که من را واداشته است قلم به دست بگیرم و برای همنوعانم بنویسم آن است که میبینم عمر در حال گذر است، اما بسیاری هنوز در غفلت به سر میبرند. پس چگونه دلشاد میتوان بود به عمری که با گذشت هر ساعت از آن کم میشود؟ پس تلاش میکنم با توشه و دست پر به سفر آخرت راهی شوم تا خداوند از من راضی گردد. لذا وظیفهام را در قبال امام مهدی، هر چند اندک و ناچیز باشد، در حدّ بضاعتم انجام میدهم تا روسپید به درگاهش بازگردم.
میدانم که روزی خوابم ابدی خواهد شد و خرج ابدیتم، با راهی در گذشته که غرق در جهالت و گمراهی بوده در نمیآید. پروردگارا! از حق میگویم و حقیقت گمشده را فریاد میزنم تا آن روزی که تابوتم بر دوشها حمل میشود و به سوی قبرستان پیش میرود، رحمتی از تو پریشانیام را از میان بردارد. هنگام جان دادن فرشتهی رحمت یاریم کند تا آرام جان دهم. آنگونه که هرگز حاضر به بازگشت به این قفس تنگ و پر از محنت نباشم. قبرم باغی از باغهای بهشت باشد، نه حفرهای از حفرههای دوزخ. تا اینکه آمادهی مرگ باشم و دلبستگی به دنیا مرا دچار سکرات موت و عذابهای الیم نکند. آن زمان که حقایق عالم دیگر آشکار میشود، فریاد نزنم: آی مرا برگردانید تا جبران کنم و این حسرت آغاز شود و تا روز حسابرسی با من باشد!
خدایا میدانم مرگ نزدیک است و عملی در خور عرضه ندارم و ساعات سختی در پیش دارم. پس این قدم ناچیز را که با قلم آغاز کردهام از من بپذیر تا بدون توشه نباشم؛ زیرا تمامی عبادات و تلاشهایم اگر منجر به شناخت صحیح از امام مهدی نمیشد، ذرّهای ارزش نداشت و چیزی از حسنات در نامهی اعمالم نبود. پس من به شکرانهی این رحمت الهی قلم به دست گرفتهام.
خواهر و برادرم! پناه ببریم به خدا از گذشتن و سپری شدن عمر، پیش از مهیا شدن و توشهگیری برای سفر آخرت. زمینهساز واقعی و عینی امام در بین ماست و با چشم خود میبینیم و با گوش خود میشنویم که در حال زمینهسازی برای اوست و به سنّت الهی، هدایت را با قلم آغاز کرده است. امروز برای شما عوامل و وسایل بینایی آماده شده، اگر ببینید و جادهی هدایت هموار است، اگر هدایت شوید. اکنون چراغ تاریکیها افروخته شده و هر روز نورافشانیش بیشتر میشود. اگر چشمانت را خوب باز کنی میبینی که سیاهی افکار و ظلمت و نکبتی که در آن قرار داریم از راه کجی است که پیش گرفتهایم و از خلیفهی خدا دور شدهایم. پس نور را پس نزنید! به سوی زمینهساز انقلاب مهدی علیه السلام پیش برویم و تا جان در بدن داریم از جان و مال دریغ نورزیم. حرکت کنیم که میزبانمان خداست. اگر خدا هدایت را برای ما نمیخواست که در زمان حیاتمان چراغ پرفروغ راهنما را روشن نمیکرد. پس تا هستیم قدر بدانیم.
اما به یُمن ظهور و بروز نهضت زمینهسازی برای ظهور مهدی علیه السلام مسلمانان بسیاری در سرتاسر عالم دوباره احیا شده و نور امید در جانشان تابیدن گرفته است و به همین سبب جانی تازه گرفتهاند و تازه دارند طعم حیات و هدایت را میچشند.
ای کاش مدعیانی که القاب عجیب و غریب را مزمزه میکنند و باورشان شده نائب امام مهدی هستند، به خود بیایند. ای کاش کسانی که امر عظیم ظهور را اینگونه بچگانه و احمقانه به خورد مردم دادهاند و خود را انتخابشده از سوی خدا و پیامبر میانگارند، کلامِ کودکانهی خود و رهِ ناهمواری که در پیش گرفتهاند را با کلمات و جملات علّامهی فهیم و شجاع، منصور هاشمی خراسانی مقایسه کنند و به جای اینکه خود سکوت کرده و چند طلبهی کمبضاعت و نادان را علَم کنند که آنان توهین نمایند و ایراداتی مذبوحانه و کودکانه بگیرند، بدانند که آنقدر در برابر عظمت این کتاب مبارک، کوچک و حقیرند که همان بهتر که سر در گریبان سکوت ببرند و به خورد و خوابشان بپردازند تا روزی که مرگشان فرا برسد.
برادر و خواهر من! حضرت علّامه هاشمی خراسانی با مسلمانان سر نزاع و دشمنی ندارد، بلکه بر عکس همه را متّحد و یکپارچه و از هر مذهب و گروهی به سوی خدا دعوت میکند و به شناخت صحیح و اصولیِ همان خدای آسمانها و زمین، نه خدایانی که امروز مردم در ذهن خود ساختهاند، فرا میخواند و به سوی مهدی واقعی که اکنون در بین ماست و غریب و بیکس و تنها مانده و نه مهدیای که تا کنون دروغگویان به ما معرّفی کردهاند، دعوت میکند.
امروز در یک خانوادهی پنج نفری، هر کس اسلام را یک طور برای خود معنا میکند و به پیش میرود و گاهی هر کدام یک مرجع تقلید دارند... تا امروز که سرگردان شدید و بودید. حال به سوی این معلّم خراسانی بروید، اگر باز هم سرگردان شدید، برگردید. امروز علّامهی بزرگوار، ما را به پایان کارمان هشدار میدهند؛ زیرا کار ما به خدا منتهی نمیشود.
ای دارندگان عقلهای سالم! کتاب «بازگشت به اسلام» را بخوانید. برخی افراد نادان که هنوز کتاب را نخواندهاند، میگویند فریبی بیش نیست!! به کدام جمله و بند و صفحهاش که سراسر قرآن و حدیث و استدلال و منطق است میتوان گفت فریب؟!! اگر این حقایق بلند و عقلانی و فطری فریب است، پس یکباره بگو صراط مستقیم فریب است و شیطانی!! پس وحی را هم بگو فریب است و ندای جبرئیل به پیامبر را بگو فریب، امّا هر چه امروز عمامهبرسرهای خالی از اندیشه و عاری از آزاداندیشی و بیگانه از تقوا و مسئولیت میگویند، حق است!!
منصور هاشمی خراسانی بزرگمردی است که آنچه میگوید، مطابق عقل، وحی، قرآن و سنّت دستنخوردهی رسول خداست و همه را به سوی آن فرامیخواند و در عمل برای حکومت مهدی زمینهسازی میکند و برای خود هیچ ادّعای گزافهای ندارد.
این همه بزرگان دینی که تعدادشان بسیار هم زیاد است و ادّعای بزرگی و فهم دینی میکنند، همه مردانه دست در دست یکدیگر گذارند و کتاب «بازگشت به اسلام» را نقد کنند و فریب و شیطانی بودن آن را برای مردم اثبات کنند. از همان راهی که علامه به آن رفته یعنی عقل و قرآن و سنت متواتر بروند و او را و کتابش را نقد کنند، اگر راست میگویند.
اینان امروز میاندیشند که با چه توطئهای این حقیقت را خاموش سازند. وای که در آن روز که زمینهسازی ظهور به ثمر بنشیند و مهدی سر کار آید، اینان چه سرنوشتی در دنیا خواهند داشت! لذا تصمیم گرفتهاند با فیلتر کردن سایت و دستگیری مبلّغان آن و تهدید و سرکوب، از پیشروی انقلاب مهدی جلوگیری کنند. دین رسول خدا در دستان اینان و گذشتگانشان تحریف شده و به فراموشی سپرده شده و به نفع خودشان بهرهبرداری شده است. اگر کمی حوصله و اندیشه کنید و کتاب «بازگشت به اسلام» را بدون پیشداوری و سوء ظن بخوانید و کلام آن را دریابید و به نقدها و بررسیها و پرسشها و پاسخهایی که دربارهی حضرت علّامه و کتابشان مطرح شده است، خوب توجّه کنید، ایشان را خواهید شناخت.
ای کاش درونمایهی کسانی که خود را «سربازان گمنام امام زمان» میخوانند، بر همگان آشکار میشد! همانان که در به در به دنبال راهی هستند که آبرومندانه و بیسر و صدا، این ندای حق را ساکت کنند. جسارت اینان برای آن است که درونشان را کسی نمیبیند به جز خدا. ای اعوان ظالمان! به راستی چرا کینهی علامه خراسانی را به دل گرفتهاید و برای یاران و دوستدارنش چنگ و دندان نشان میدهید و دستگیرشان میکنید! مگر ایشان از شما و حاکمان شما چه خواسته است جز اینکه به سوی اسلام راستین بازگردید و از کتاب خدا و سنّت متواتر پیامبرش در روشنایی عقل سلیم پیروی کنید و حامی و پشتیبان خلیفهی خداوند در زمین باشید؟! چگونه است که میان خلیفهی خداوند در زمین و ولیّ امر خودتان، دوّمی را ترجیح میدهید؟! به زودی خواهد رسید زمانی که بدانید ولیّ امرتان، نه تنها شما را از مهدی بینیاز نمیکند، بلکه تاکنون شما را از او مشغول نموده و به پیروی از خود وادار ساخته است. فراموش نکنید که خداوند پیش از هر کس شما را به یاری و اطاعت خلیفهاش فرا خوانده است و در روز واپسین دربارهی آن از شما خواهد پرسید، پس چشمهای بسته را بگشایید تا حقیقت امر مهدی را ببینید و گوشهایتان را خوب باز کنید تا صفیر دلنشین این بشارت دهنده به مهدی را بشنوید و نگویید که این امری انحرافی و خطرناک است؛ چراکه خوب میدانید روی گرفتن از غیر مهدی و روی آوردن به مهدی، خطرناک نیست، بلکه نجاتبخش است. اما در آخر بدانید که شما حتّی اگر بتوانید مردم را فریب دهید، خود را نخواهید توانست و همین برای شما حجّتی آشکار است و همین نهیب وجدانتان، اگر هنوز باقی مانده باشد، شما را بیدار خواهد کرد.
من امیدوار هستم که هر چه زودتر ندای بیداریبخش «بازگشت به اسلام» همهی مسلمانان جهان را متحوّل و متأثّر نماید. اگرچه قویّاً معتقد هستم که بالأخره این فریاد بلند که از حنجرهی عالمی آزاده و فرزانه خارج شده است، دیر یا زود عالمگیر خواهد شد و موجب بیداری و بصیرت مسلمانان جهان خواهد گشت؛ چراکه با فطرت الهی آنان سازگار است و بر خلاف آنانی که کفی بر روی آب هستند، همچون کشتی نجاتی است که بر روی آب خواهد ماند تا غریقهای دریای حیرت را نجات دهد و به سرمنزل مقصود برساند ان شاء الله.
نویسنده مقاله: حلیمه صابر تاریخ مقاله: