دیدگاه‌ها درباره منصور هاشمی خراسانی

پایگاه انتشار دیدگاه‌های صاحب‌نظران درباره‌ی منصور هاشمی خراسانی و مکتب بازگشت به اسلام

دیدگاه‌ها درباره منصور هاشمی خراسانی

پایگاه انتشار دیدگاه‌های صاحب‌نظران درباره‌ی منصور هاشمی خراسانی و مکتب بازگشت به اسلام

بسم الله الرحمن الرحیم.
ان شاء الله در این پایگاه دیدگاه‌ها و مقالات صاحب‌نظران درباره‌ی نهضت اسلامی حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی و مکتب بازگشت به اسلام را منتشر خواهیم کرد.

نصیحتی دلسوزانه به طرفداران و حامیان احمد الحسن بصری

چهارشنبه, ۲۵ شهریور ۱۳۹۴، ۰۶:۳۹ ب.ظ

برای مشاهده‌ی دیدگاه هشتم از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار جناب منصور هاشمی خراسانی نوشته شده توسط «دکتر حمید ضیغمی» در این پایگاه کلیک کنید: نصیحتی دلسوزانه به طرفداران و حامیان احمد الحسن بصری


بسم اللّه الرحمن الرحیم

برادران ساده‌دل و طالب حقیقت! از شما می‌خواهم که با حوصله به سخنان برادر خیرخواهتان گوش فرا دهید تا چند کلمه‌ای با شما سخن بگویم. سخن من با شما پیرامون راهی است که در پیش گرفته‌اید و مرامی است که به آن روی آورده‌اید و مرادی است که برای خویش برگزیده‌اید. تردیدی ندارم که از سر اضطرار و استیصال در این زمانه‌ی شوم چنین راه و روشی را برگزیده‌اید و به چنین مرامی روی آورده‌اید و به سوی شخصیتی مایل شده‌اید که فضیلتی بر شما ندارد و به درگاه خداوند از شما مقرّب‌تر نیست و از علم و فرزانگی بهره‌ی خاصّی ندارد. به کسی پناه برده‌اید که برای ادّعاهای فراوان و بی‌شمار خود، دلیل قانع‌کننده‌ای از عقل و حجّتی قاطع از شرع برایتان نیاورده است. به خوبی درک می‌کنم که فتنه‌های فراوان و اوضاع نابسامان دوران، شما را خسته کرده و به پیروی از کسانی سوق داده است که بدون هیچ پشتوانه‌ی علمی و دینی، صرفاً به ادّعاهای گزاف می‌پردازند و با تکیه بر خواب‌های آشفته و رؤیاهای موهوم، خود را بر حق می‌شمارند و مردم را به بیعت با خود دعوت می‌کنند. دوستان و برادران عزیز من! بی‌پرده از شما می‌پرسم: به راستی با کدام برهان متقن عقلی و یا کدام دلیل مستند شرعی از این مرد پیروی می‌کنید و او را به عنوان پیشوایی از پیشوایان دینی خود برگزیده‌اید و القابی خودساخته و عجیب و غریب به او داده‌اید؟! آیا پای درس عقاید اسلامی یا احکام دینی او تلمّذ کرده‌اید یا او را مرجعی عالم به عقاید و احکام اسلام تشخیص داده‌اید؟ یا او را اعلم جمع خود به قرآن و سنت یافته‌اید‌؟ اگر این‌ها نیست پس آیا معجزه‌ای از او دیده‌اید که ما ندیده‌ایم، یا کرامتی خارق عادت از او سر زده است که ما نشنیده‌ایم؟!آیا جز این است که او دلیل حقّانیت خود را اَشکال مبهم و متشابه دودهای آتشفشان ایسلند! و یا چند خواب مشوّش و رؤیای نامعلوم می‌شمارد؟! دودی که هیچ ارتباط معقول و معلومی با نام او پیدا نمی‌کند و خواب‌هایی که با ده‌ها واسطه برای شما نقل شده است و معلوم نیست کدامش راست و کدامش دروغی شاخدار است! آیا تاکنون در خلوت خود به این‌ موضوعات اندیشیده‌اید؟ آیا توانایی او بیش از آن است که برایتان استخاره بگیرد و سخنان غیر متعارف و نامعقول بگوید و یا ادّعا کند که مکان دفن دخت گرامی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلّم را می‌داند؟! کاری که از دست هر دعانویس دون پایه‌ای نیز بر می‌آید و سخنی که هر عوام بی‌سوادی نیز بر زبان می‌راند و ادّعایی که هر کسی می‌تواند بکند!! آیا جز این است که او با جسارتی شگفت‌انگیز! و روشی عامیانه و غیر منطقی، خود را مصداق تمام احادیث می‌شمارد و هر «احمد»ی را با خود تطبیق می‌کند، در حالی که در طول تاریخ «احمد»های بسیاری بودند که با تکیه بر اخبار واحد و ضعیف، خود را مهدی یا نماینده و وصی او دانستند. مگر اخبار مربوط به فرقه‌ی «احمدیه» به سرکردگی غلام احمد قادیانی را نشنیده‌اید؟ یا مگر احمد بن ابراهیم را که ادعای مهدویت کرد، نمی‌شناسید؟! این‌ها نیز نام «احمد» را یدک می‌کشیدند و به همین اعتبار خود را تا ادّعای مهدویت بالا بردند! به راستی آیا احمد الحسن جز همین‌ دعاوی بی‌پایه، دلیل دیگری برای اثبات حقانیت خویش دارد؟ آیا کسی که با وجود عرب‌زبان بودن از خواندن قرآن به شکل صحیح عاجز است و به گواهی مستندات رسانه‌ای در تلفّظ و تجوید و اِعراب آن ایرادات عمده دارد، می‌تواند وصی و فرزند حضرت مهدی باشد؟! آیا این توهینی بزرگ به آن حضرت نیست؟ آیا بایسته نیست که تلاوت صحیح قرآن از توانایی‌های اولیه‌ی یک مسلمان آن هم مسلمانی عرب‌زبان باشد؟! پس چگونه است که او با اِعراب قرآن بیگانه است و ایرادات فاحش او برای کودکان خردسال معلوم است؟! آیا مگر ادّعا نمی‌کند که نزد خود حضرت مهدی و تحت اشراف آن حضرت درس خوانده است؟ آیا شاگرد مهدی در نزد او قرآن نخوانده است تا ایراداتش را بگیرد؟! یا خوانده است و آن حضرت متوجّه خطاهای فاحش او نشده است؟!! (العیاذ بالله)

برادران غافل من! آیا به تبعات و توالی فاسد اعتقاد خود به این مرد عامّی و جاهل واقفید؟ آیا نمی‌دانید که اگر انسان سنگی را دوست بدارد در آخرت با همان سنگ محشور می‌شود؟ مگر نمی‌دانید که در آخرت از تک تک عقایدتان پرسیده خواهید شد و حجّت و دلیل هر کدام از آن‌ها را از شما طلب خواهند کرد؟ مگر فراموش کرده‌اید که اگر در آن هنگام حجّتی برای این عقایدتان نداشته باشید بر شما سخت خواهند گرفت و عذابی دردناک در انتظار شما خواهد بود؟ اگر از شما پرسیدند که از کجا دانستید که احمد الحسن نماینده و وصی مهدی است، یا اگر پرسیدند بر چه اساس او را امام خود نامیدید و از او تبعیت کردید، چه خواهید گفت و چه دلیل محکمه‌پسندی خواهید آورد؟ می‌خواهم ببینم آنجا نیز به خواب‌هایی که احمد الحسن به نفع خودش دیده است، استناد می‌کنید یا به دودهای آتشفشان ایسلند! یا اینکه خواهید گفت نامش «احمد» بود ما نیز از او تبعیت کردیم! چون از کسانی «شنیده بودیم» که در یک حدیثی نام احمد آمده است. آیا می‌پندارید که این ظنون و گمان‌ها و سخنان سست و بی‌پایه را از شما خواهند پذیرفت؟! به راستی بر چه اساس از احمد الحسن اطاعت می‌کنید؟ مگر نمی‌دانید که اطاعت از کسی که خداوند به اطاعت از او فرمان نداده است شرکی آشکار است و خواری دنیا و عذاب دردناک آخرت را در پی دارد و فاعل آن مشمول عذاب کسانی خواهد شد که اولیائی من دون الله گرفتند؟ آخر با چه حجّتی و با چه جرأتی این مرد را «امام» خود می‌نامید و پس از نامش «علیه السلام» می‌آورید؟! مگر از خدا نمی‌ترسید که این‌گونه برای مردی جاهل و عوام‌صفت تا این اندازه غلو می‌کنید؟! ‌

برادران من! شما را به خدا از سخنان من نرنجید و این پند برادرتان را بدون بغض و قضاوت‌ عجولانه گوش کنید و آن را مغرضانه و از روی دشمنی نپندارید؛ چراکه به خدا سوگند از سر خیرخواهی سخن می‌گویم و فریادهایم از سر دلسوزی است. شاید شما در برابر این نصایح من موضع بگیرید و من را مورد توهین‌ها و تهمت‌های خود قرار دهید، ولی باور کنید که من قصدی جز امر به معروف و نهی از منکر ندارم به امید آنکه شما عاقل و طالب حقیقت باشید و با این نصایح به وجدان خود مراجعه کنید. به خدا قسم هنگامی که شنیدم صدها نفر از طرفداران این مرد، در عراق و کشورهای دیگر در حین طرفداری و حمایت از او کشته شده‌ و کسانی را نیز کشته‌اند، بسیار منقلب شدم و مو بر تنم راست شد! آخر، این خون‌‌ها برای چه هدفی بر روی زمین ریخته می‌شود و این خانواده‌ها در مسیر چه آرمانی عزادار می‌گردند و این اموال در چه راهی هزینه می‌گردد؟ آیا به راستی گمان می‌کنید که این مصداق جهاد فی سبیل الله با اموال و انفس است؟ هیهات که این چنین باشد! عاقلان و افراد منصف و آگاه به خوبی می‌دانند که احمد الحسن جز ادّعاهای گزاف، حرف خاصّی ندارد! برنامه‌ی مشخّصی در پیش نگرفته است! هیچ استراتژی و راهکار معیّنی برای ظهور حضرت مهدی نمی‌شناسد. چرا تعقّل نمی‌کنید و اندکی نمی‌اندیشید؟! او انصافاً از لحاظ علمی و عملی کوچک‌تر از آن است که فرستاده‌ی مهدی و نماینده و وصی او باشد و این واقعیّتی است که برای هر انسان مطلع و بی‌طرفی قابل درک است.

این سخن را از من بپذیرید که شما اسلام را به درستی نشناخته‌اید و معیار حقّانیت و فضیلت افراد را فراموش کرده‌اید؟ شما باید حق را بشناسید، بی‌گمان اهل آن را نیز خواهید شناخت و باید باطل را تشخیص دهید تا خود به خود اهل آن در نزدتان رسوا گردند. شما معیار درست برای تشخیص حق از باطل را گم کرده‌اید و در کشاکش فتنه‌های گوناگون و ادعاهای رنگارنگ اینان، سپر خود را زمین انداخته‌اید و بی‌دفاع شده‌اید. عزیزانم! من شما را به برگزیدن یک معیار صحیح برای شناخت حق از باطل دعوت می‌کنم. معیاری که هر کس آن را برگزیند گمراه نشود و قطعاً هدایت یابد. چنین معیاری در کتاب ارزشمند «بازگشت به اسلام» اثر استاد فرزانه حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی به نیکی تبیین شده است. من شما را به مطالعه‌ی دقیق و کامل این کتاب روشنگر و هدایت‌بخش دعوت می‌کنم. نویسنده‌ی این کتاب، عالمی بی‌ادّعا و اندیشمندی هوشیار و مبارز است که عملاً در مسیر زمینه‌سازی برای ظهور حضرت مهدی علیه السلام گام برداشته است و جریان عظیمی را برای بازگشت همه‌ی مسلمانان به اسلام خالص و کامل آغاز کرده است. نهضتی که به سوی شناخت صحیح از اسلام فرا می‌خواند و از خطر شبهات و فتنه‌ها برحذر می‌دارد و نسبت به مدّعیان و منحرفان افشاگری می‌نماید. نهضتی که تنها راه اقامه‌ی اسلام خالص و کامل در سرتاسر جهان را شناخت صحیح و معقول مسلمانان از اسلام می‌داند و عقل‌ستیزی و وهم‌گرایی را بزرگ‌ترین دشمن آن می‌شمارد. نهضتی که بر خلاف بسیاری از مدّعیان، به سوی خود دعوت نمی‌کند، بلکه تک تک ارکان و جوارحش دعوت به سوی حاکمیت الله و تبعاً حکومت مهدی را فریاد می‌زند. تنها حرکتی که نه در مقام ادّعا، بلکه در مقام عمل برای ظهور مهدی، مهندسی پیچیده‌ای را طراحی کرده و راه‌حلّ بی‌سابقه‌ای را ارائه داده است. تا حدّی که می‌توان آن را یک ایدئولوژی بنیادین و سنگ بنای انقلاب جهانی مهدوی نام نهاد. همه این‌ها در حالی است که حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی، مدّعی چیزی برای خود نیست و اساساً به این قبیل امور پست و واهی هیچ اهمیتی نمی‌دهد و تنها همّ خود را به زمینه‌سازی عملی و واقعی برای ظهور حضرت مهدی مصروف داشته است. ایشان در کتاب ارزشمند خود، مباحث خود را از مبادی اوّلیه و آن چیزهایی که برای همگان بدیهی و قابل فهم است، آغاز کرده است و در مقام نظر مخاطب خویش را گام به گام به سوی شناخت اسلام خالص و کامل پیش می‌برد و او را با مبانی و منابع اصیل آن آشنا می‌گرداند، سپس در مقام عمل او را برای اقامه‌ی اسلام راستین در سرتاسر جهان آماده می‌گرداند و به سوی تلاش برای برقراری حاکمیت الله و خلیفه‌ی او در زمین هدایت می‌نماید.

حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی در بخشی از این کتاب ارزشمند درباره‌ی معیار شناخت حق از باطل می‌فرمایند:

«...تنها چیزی که می‏‌تواند معیار شناخت انسان باشد، «عقل» است؛ چراکه عقل، تنها ابزار شناخت آدمی است و قوّ‌ه‏‌ی مدرکه‏‌ای جز آن در نفس او وجود ندارد....به این ترتیب، عقل اصلی‏‌ترین و ابتدایی‏‌ترین مبنای شناخت است و هر شناختی که مستقیم یا غیر مستقیم به عقل نمی‏‌انجامد، بی‏‌معناست...همچنانکه شرع، اگرچه بسیار سودمند است، خود به وسیله‏‌ی عقل شناخته می‏‌شود و تنها عاقلان را مخاطب ساخته و مثلاً فرموده است: «فَاتَّقُوا اللَّهَ یَا أُولِی الْأَلْبَابِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»؛[1] «از خدا بترسید ای صاحبان عقل‏‌ها، باشد که رستگاری یابید» و فرموده است: «إِنَّ فِی خَلْقِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَاخْتِلَافِ اللَّیْلِ وَالنَّهَارِ لَآیَاتٍ لِأُولِی الْأَلْبَابِ»؛[2] «همانا در خلقت آسمان‏‌ها و زمین و آمد و شد شب و روز، نشانه‏‌هایی برای صاحبان عقل‏‌هاست» و فرموده است: «إِنَّمَا یَتَذَکَّرُ أُولُو الْأَلْبَابِ»؛[3] «تنها صاحبان عقل‌‏ها پند می‏‌گیرند»[4]

برادران من! می‌بینید که عقل بهترین معیار شناخت است و همچنانکه فرموده‌اند همین عقل است که ما را به سوی شرع و ضرورت و فواید آن رهنمون می‌سازد، در حالی که شما معیار خود برای پیروی از این مرد بصری را عقل‌های سلیم خود قرار نداده‌اید و تنها بر پایه‌ی گمان‌ها و اوهام و سلایق خود به سوی او گرایش پیدا کرده‌اید! یکی از شما به خواب‌های احمد الحسن و اطرافیانش و دیگرتان به استخاره و ذهن‌خوانی استناد می‌کنید؛ گروهی از شما به دودهای مشتبه و وهم‌آلود ایسلند! و گروهی دیگر به ادّعاهای پی در پی و بدون دلیل این مرد دل خوش کرده‌اید. چرا توجّه ندارید که جدای از آنکه در اصل وجود چنین خواب‌هایی تردیدهای جدّی مطرح است، اصلاً معلوم نیست که این رؤیاهای ادّعا شده از سنخ رؤیاهای صادقه‌ی اولیاء خدا باشد، بلکه چه بسا اضغاث و احلام مشوّش و القائات شخص شیطان بوده باشد. به علاوه چرا غافل هستید که استخاره با این معنا همان تفأل زدن است که در اسلام مشروعیتی ندارد و چنین کاری در حوزه‌ی عقاید بدون تردید حرام است. از طرف دیگر چرا فراموش کرده‌اید که آن اَشکال موهوم دودهای آتشفشان را هر کس می‌تواند مانند شما با قلمی سرخ به صورت لفظی دلخواه ترسیم نماید! مانند آنکه ما توانستیم به وضوح آن را به لفظ «افسد» یا «احمق» ترسیم نماییم. جدای از اینکه اگر آن را «احمد» بخوانیم هم نمی‌توانیم از لحاظ عقلی و شرعی قطع پیدا کنیم که منظور از آن همین احمد مورد علاقه‌ی شماست و بر حقانیت او دلالت دارد؛ چون نام احمد منحصر به او نیست!

این در حالی است که خرافات و اوهام جایی در اسلام ندارد و از موانع شناخت حق شمرده می‌شود. موانعی که هرگاه وجود داشته باشند، موجب گمراهی شده و سدّ راه حق می‌شوند و شناخت حق را ناممکن می‌سازند. در تعریف این موانع حضرت علامه در کتاب شریف «بازگشت به اسلام» می‌فرمایند:

«نظر کردن به چیزی که قابلیت شناخت را دارد، هرگاه در روشنایی عقل صورت پذیرد، مقتضی شناخت آن چیز است.... با این حال، بسیار پیش می‏‌آید که انسانی به چیزی نظر می‏‌کند تا خوبی یا بدی آن را بشناسد، ولی به غرض خود دست نمی‏‌یابد و گاهی به ضدّ غرض خود دست می‏‌یابد، به این معنا که خوب را بد و بد را خوب می‏‌شناسد؛ مانند کسی که خداوند درباره‏‌ی او فرموده است: «أَ فَمَنْ زُیِّنَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَناً»؛[5] «آیا کسی که بدی عملش برای او آراسته شده است پس آن را خوب می‏‌بیند»! علّت این ناکامی و اشتباه بزرگ، وجود عواملی در نفس آدمی است که مانع از تحقّق شناخت برای او با وجود نظر کردن می‏‌شوند؛ مانند پرده‏‌هایی که پیش چشم او قرار گیرند و او را از دیدن چیزها باز دارند؛ چنانکه خداوند درباره‏‌ی کافران فرموده است: «الَّذِینَ کَانَتْ أَعْیُنُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَنْ ذِکْرِی وَ کَانُوا لاَ یَسْتَطِیعُونَ سَمْعاً»؛[6] «کسانی که چشم‏‌هاشان از ذکر من در پرده‏‌ای بود و توانایی شنیدن را نداشتند»...این عوامل شوم و خطرناک، «موانع شناخت» نامیده می‏‌شوند. بنابراین، عقل اگرچه مقتضی شناخت است، هنگامی به شناخت دست می‏‌یابد که مانعی بر سر راه آن قرار نداشته باشد و هرگاه مانعی بر سر راه آن قرار داشته باشد، قادر به شناخت نیست. با این وصف، شناخت موانع شناخت و رفع آن‏‌ها، مقدّمه‏‌ی شناخت محسوب می‏‌شود و به تبع آن، ضروری است.»[7]

ایشان در کتاب خود، موانع شناخت را 7 چیز می‌دانند و به صورت مفصّل و روشن آن‌ها را یک به یک تبیین می‌فرمایند. از جمله‌ی این موانع 7 گانه که به بحث ما ارتباط می‌یابد، اهواء نفسانی و خرافه‌گرایی است. ایشان در بخشی از فرمایشات خود درباره‌ی اهواء نفسانی می‌فرمایند:

«یکی دیگر از موانع شناخت، «اهواء نفسانی» است؛ چراکه نفس آدمی، به اقتضای غرایز خود، خوش‌آیندها و ناخوش‌آیندهایی دارد که لزوماً با واقع مطابق نیستند و بر شناخت او از آن، تأثیر می‌گذارند؛ چنانکه خداوند فرموده است: «وَعَسَىٰ أَنْ تَکْرَهُوا شَیْئًا وَهُوَ خَیْرٌ لَکُمْ ۖ وَعَسَىٰ أَنْ تُحِبُّوا شَیْئًا وَهُوَ شَرٌّ لَکُمْ ۗ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنْتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»؛[8] «و باشد که چیزی را خوش نداشته باشید و آن برایتان خیر باشد و باشد که چیزی را خوش داشته باشید و آن برایتان شر باشد و خداوند می‌داند و شما نمی‌دانید»! این خوش‌آیند‌ها و ناخوش‌آیندها که از عواطف آدمی نشأت گرفته‌اند و با عقل او مطابقت ندارند، خوش‌بینی‌ها و بدبینی‌هایی را در ذهن او پدید می‌آورند که عقل او را از واقع‌بینی باز می‌دارند...»[9].

ایشان در این قسمت به خوبی تبیین می‌فرمایند که خوبی و بدی واقعیت‌هایی بیرون از نفس آدمی هستند و از احساسات درونی او تبعیت نمی‌کنند و لذا پسندها و ناپسندهای ما باید تابع حق باشد، نه آنکه توقّع داشته باشیم حق تابع احساسات و خوشایندهای ما گردد. به علاوه ایشان در جای دیگر به توقّعات بی‌پایه و پیش‌ذهنیت‌های مردم قبل از شناخت حق اشاره می‌فرمایند و آن‌ها را مردود می‌شمارند؛ چراکه چنین توقّعاتی هرگز مبتنی بر عقل نبوده و تنها از همان پسندها و خوشایندها نشأت گرفته است. ایشان در مقام توضیح این موضوع می‌فرمایند:

«...پیش‌ذهنیت‌های ناشی از خواهش‌های نفسانی، شروطی برای شناخت حق تعیین می‌کنند که در واقع، شناخت حق مشروط به آن‌ها نیست. به علاوه، با برانگیختن پیش‌داوری‌ها، فرصت شناخت حق را سلب می‌کنند و به عقل، مجالی برای بررسی آن نمی‌دهند؛ مانند یک قاضی که ادّعای مدّعی را پیش از شنیدن دلایل او، رد می‌کند، به دلیل آنکه دوست نمی‌دارد او راستگو باشد یا بر پایه‌ی پیش‌فرض‌هایش، ممکن نیست که او راستگو باشد؛ یا ادّعای او را پیش از شنیدن دلایل او، می‌پذیرد، به دلیل آنکه دوست می‌دارد او راستگو باشد یا بر پایه‌ی پیش‌فرض‌هایش، ممکن نیست که او دروغگو باشد...»[10].

همچنین حضرت علامه خرافه‌گرایی را به عنوان مانع دیگری برای شناخت حق تعریف نموده و درباره‌ی آن می‌فرمایند:

«منظور از خرافه، انگاره‌ای مخالف با عادت است که بنیادی بر عقل و شرع ندارد و روشن است که اندیشیدن بر پایه‌ی آن، از شناخت حق باز می‌دارد؛ زیرا خرافه، با آنکه بی‌بنیادترین انگاره است، گاهی رواج و رسوخی بیش از باورهای عقلی و شرعی دارد و باورهای عقلی و شرعی را آلوده و سست می‌سازد. این در حالی است که بیشتر مسلمانان که غالباً معلومات کافی ندارند، به چنین انگاره‌هایی مبتلا هستند؛ چراکه همه‌ی مذاهب اسلامی کم یا بیش به خرافات آلوده شده‌اند و با روی آوردن به خیال‌بافی و رؤیاپردازی در باورهای دینی، از عقلانیّت و واقعیّت‌گرایی اسلامی فاصله گرفته‌اند.»[11]

برادران من! بپذیرید که شما در مسیر پیروی از احمد الحسن از ارشادات عقلایی و حکم واضح عقل سلیم فاصله گرفته‌اید و دچار اعوجاج فکری و انحراف عقیدتی شده‌اید! اعتقادات شما به خرافه‌گرایی آلوده شده و افکارتان با اهواء نفسانی مخلوط گشته است! آخر به من بگویید! آیا اگر کسی حقیقتاً فرزند مهدی یا وصی و فرستاده‌ی او باشد، نباید برای او نصّی آشکار و حجّتی بهتر از دود!! پیدا شود؟! یا نباید خداوند بیّنه‌ای آشکارتر از خواب‌های خودش! برای او قرار داده باشد، تا مردم بدون تردید و با یقین کامل به او بپیوندند؟ آخر چرا اندکی فکر نمی‌کنید و به این سادگی خود را به فتنه می‌اندازید؟ آیا شایسته است که فریاد عقلتان را نشنیده بگیرید و اشارات روشن آن را نادیده بینگارید؟ اوّلاً در کجای آن دود کذایی نام «احمد» نوشته شده است؟! چرا چیزی را به هم می‌بافید که به غایت وهم‌آلود است و اصلاً معلوم نیست صحتی داشته باشد؟! ثانیاً مگر «احمد» تنها احمد الحسن مورد علاقه‌ی شماست؟! به فرض محال اگر نام «احمد» نیز در آن عکس کذایی نقش بسته باشد، این امکان وجود دارد که مقصود از «احمد» نام پیامبر یا نام موعود آخر الزمان باشد، همان کسی که به گواهی روایات متواتر، نامش نام رسول خداست. چرا گونه‌ای با این قضیه برخورد می‌کنید که گویا نصّی از آسمان بر حقّانیت احمد الحسن بصری نازل شده است؟! ثالثاً بنا بر ادّعای شما، دود آتشفشان ایسلند عذابی است برای منکران احمد الحسن و نشانه‌ای در آخر الزمان بر حقانیت فرستاده حضرت مهدی. آخر ای برادران! مگر احمد الحسن در ایسلند ظهور کرده است یا مگر مردم ایسلند یا کشورهای اروپایی یا روسیه او را انکار و تکذیب کرده‌اند که عذاب در آنجا نازل شود؟! آیا این ادّعا چیزی بیشتر از مهملات است؟ خودتان منصفانه قضاوت کنید!

از سوی دیگر باید توجه داشته باشید که آنچه در اسلام حجّیت دارد و حقانیت هر چیزی با آن معلوم می‌شود، یقین است. به این معنا که ظنون و گمان‌ها و احتمالات هرگز جایی در اسلام ندارند و حجّت شرعی به شمار نمی‌روند. این حکمی عقلایی و واقعیّتی انکارناپذیر است که خداوند بلند مرتبه به صراحت در قرآن کریم اعلام کرده و فرموده است: «إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا ۚ»؛[12] «هرآینه ظن چیزی را از حق بی‌نیاز نمی‌کند». یعنی با ظن و گمان نمی‌توان به حقّانیت چیزی یا کسی پی برد. از همین روست که حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی مبتنی بر همین مبنای محکم اسلامی، بارها و بارها در کتاب شریف «بازگشت به اسلام» تأکید فرموده‌اند که هر شناختی که به یقین باز نمی‌گردد، بی‌اعتبار است و لذا تردیدی نیست که عقیده و عمل هر مسلمان باید مبتنی بر یقین باشد نه مبتنی بر ظن یا مبتنی بر شک و وهم؛ چراکه در این صورت ضلالت و گمراهی انسان محتمل و چه بسا قطعی است.

حال برادران من! از شما می‌پرسم. آیا پیروی و حمایت شما از احمد الحسن و پذیرش ادّعاهای فراوان او از سر یقین صورت گرفته است؟ آیا شما به حقّانیت این مرد بر اساس یقینیّات و مسلّمات عقلی و شرعی ایمان آورده‌اید یا اینکه تنها بر اساس حدسیات و احتمالات و وهمیات به گمانه‌زنی پرداخته‌اید؟!

از سوی دیگر برخی در میان شما هستند که برای اثبات حقّانیت این مرد، به برخی اخبار و روایات به غایت نامربوط با اسنادی واحد و ضعیف[13] استناد می‌نمایند، در حالی که از یک سو به نظر حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی روایات واحد از آنجا که مفید ظن هستند ذاتاً معتبر شمرده نمی‌شوند و طبعاً اگر مانند روایات واحد مورد بهره‌برداری شما ضعف جدّی در حوزه‌ی سند هم داشته باشند رأساً از درجه‌ی اعتبار ساقطند و حتی بنا بر مبنای سایر عالمان مسلمان قطع نظر از مبنای حضرت علامه قابل استناد نیستند و از سوی دیگر صرف نظر از واحد بودن و ضعف سندی، مضمون این روایات هیچ ارتباط ثابت و روشنی با شخص احمد الحسن پیدا نمی‌کند و به هیچ عنوان دلالتی بر او ندارد؛ چون با وجود آنکه نام «احمد» در چنین روایاتی ذکر شده، تنها خدا می‌داند که چند «احمد» بر روی زمین زندگی می‌کنند و اگر همه آن‌ها مانند آقای احمد الحسن فکر کنند باید به اعتبار اینکه نامشان «احمد» است خود را شخصیتی موعود بخوانند! جدا از اینکه باید اضافه کرد، در روایت مذکور، نام پدر «احمد» موعود متفاوت با نام پدر احمد الحسن ذکر شده است و به همین خاطر به اعتراف برخی از میان خودتان این روایت هیچ ارتباطی به این مرد بصری پیدا نمی‌کند و این نشان می‌دهد که استناد به این دست روایات ضعیف و نامربوط تنها یک برداشت سلیقه‌ای و بی‌قاعده از احادیث و روایات است.

به علاوه به نظر می‌رسد که اخیراً برخی از طرفداران «احمد الحسن» از آنجا که او را همان «یمانی موعود» می‌پندارند، بنابر مشتی اوهام بی‌پایه، پازلی از وقایع را در ذهن خود ترسیم کرده و ظهور حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی را مهر تأییدی بر این ادّعا می‌پندارند. ظاهراً پایگاه اطلاع‌رسانی ایشان نیز مطابق با رویه‌ی اسلامی و شجاعانه‌ی خود که حق‌گویی بدون کوچک‌ترین مداهنه و مماشات با منحرفان است، با درک چنین تحرّکاتی مواضعی علمی، روشن و بسیار متین اتخاذ کرده است. یکی از مواضع این پایگاه که در ضمن پاسخ به یکی از پرسش‌های مردم آمده، به این شرح است:

«... چنانکه‌ به عنوان نمونه، گروهی سفهاء در ایران و عراق، مردی سفیه‌تر از خود را به پیش انداخته‌اند و او را «یمانی موعود» نامیده‌اند و اکنون خروج منصور هاشمی خراسانی را دلیلی بر حقّانیّت او پنداشته‌اند؛ چراکه به زعمشان، خروج خراسانی و یمانی در یک زمان واقع می‌شود و اجابت یمانی از اجابت خراسانی واجب‌تر است! در حالی که روایت آنان با این مضمون (نگاه کنید به: نعمانی، الغیبه، ص262)، روایتی واحد و غیر یقینی است و روایات واحد و غیر یقینی حجّیّتی در اسلام ندارند؛ چنانکه خداوند با صراحت فرموده است: «إِنْ یَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ ۖ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا» (نجم/ 28)؛ «آنان جز از ظن پیروی نمی‌کنند، در حالی که ظن چیزی را از حق کفایت نمی‌کند»؛ بلکه روایت‌شان در این باره دروغین و ساختگی است؛ چراکه از یک سو تنها راوی آن، کذّابی خبیث و ملعون به نام «حسن بن علیّ بن أبی حمزه بطائنی» است (نگاه کنید به: طوسی، اختیار معرفة الرجال، ج2، ص827؛ رجال ابن الغضائری، ص51؛ رجال النجاشی، ص36؛ بحر العلوم، الفوائد الرجالیة، ج3، ص50) و از سوی دیگر، مضمون آن در تعارض آشکار با روایات مشهور و متواتری است که ائمه‌ی حدیث از سده‌ی یکم و دوم هجری، در سنن و مسانید خود آورده‌اند و به روشنی بر وجوب اجابت خراسانی و شتافتن به سوی او «چهار دست و پا بر روی برف» (حبواً علی الثّلج) دلالت دارد و با این وصف، اتکاء به چنین روایت واحد، ساختگی و شاذّی، جز از دسته‌ی سفیهان ساخته نیست.»[14]

جدای از همه‌ی این‌ها و با در نظرداشت اینکه وجود شخصیتی با نام یمانی در روایات، از اساس محلّ تردید و تأمّل جدّی است، باید پرسید که اساساً «احمد الحسن» بر چه اساسی خود را «یمانی موعود» می‌نامد؟ آیا به راستی هر کس نمی‌تواند چنین ادّعایی بکند و خود را «یمانی موعود» بنامد؟!

باید توجّه داشته باشید که این سوء استفاده از روایات در حالی صورت می‌گیرد که حضرت منصور هاشمی خراسانی یکی از اسباب و عوامل عدم اقامه‌ی اسلام کامل و خالص را رواج گرایش‌های حدیث‌گرایانه و اخباری می‌شمارد و در بخشی از کتاب می‌فرماید:

«یکی دیگر از اسباب عدم اقامه‌ی اسلام پس از رسول خدا، رواج حدیث‌گرایی پس از آن حضرت بود. مراد از حدیث‌گرایی، مبتنی ساختن عقاید و اعمال بر گفته‌ها و کرده‌هایی است که به صورتی غیر متواتر و به واسطه‌ی رجالی که کذب یا خطا یا نسیان‌شان محتمل است، به رسول خدا نسبت داده شده است و تبعاً اصالت آن، قطعی نیست...تا جایی که نزدیک است هیچ خبر واحدی دقیقاً و کاملاً منطبق بر واقع نباشد...با این وصف، روشن است که اخبار آحاد، موجب یقین نمی‌شوند، بلکه در بهترین حالت ممکن، موجب ظن می‌شوند و این چیزی است که همه‌ی مسلمانان اهل نظر، بلکه همه‌ی عاقلان بر آن اجماع دارند. در حالی که مسلّماً ظن، صلاحیّت آن را ندارد که مبنای عقیده و عمل مسلمانان واقع شود و اسلام تنها مبتنی بر یقین است؛ چنانکه خداوند بارها و به روشنی فرموده است: «إِنَّ الظَّنَّ لَا یُغْنِی مِنَ الْحَقِّ شَیْئًا ۚ»؛[15] «هرآینه ظن چیزی را از حق بی‌نیاز نمی‌کند»...»[16]

لذا مبنای ایشان در مورد روایات این است که تنها خبر متواتر و سماع حضوری از خلیفه‌ی خداوند حجّت است و موجب حصول یقین می‌شود و اخبار آحاد هرگز قابل اعتنا نیستند.

بنابراین برادران نازنین من! به خود بیایید و به سوی اسلام خالص و کامل بازگردید. گوش‌های خود را خوب بگشایید و آوای «بازگشت به اسلام» را که آوای راستین زمینه‌سازی برای ظهور حجّت خداوند بر روی زمین است بشنوید.

برادران! من از شما نمی‌خواهم که به نهضت «بازگشت به اسلام» بپیوندید؛ تنها چیزی که به عنوان یک برادر ناصح و خیرخواه از شما می‌خواهم این است که با اخلاص و آزاداندیشی و بدون هرگونه تعصّبی کتاب «بازگشت به اسلام» را بخوانید و به قصد راه یافتن به سوی حقیقت عمیقاً درباره‌ی آن بیندیشید؛ چراکه این اثر مبتنی بر یقینیّات و مسلّمات اسلامی نوشته شده و گامی از آیات قرآن و سنّت متواتر رسول خدا (ص) تخطّی ننموده است و با این وصف محال است که چنین کتابی کسی را گمراه نماید یا در مورد حقیقت به اشتباه بیندازد. بنابراین شایسته است که با تکیه بر منابع اصیل و یقینیات اسلامی نسبت به اعتقادات خود بازنگری نمایید تا این‌گونه سعادت دنیا و رستگاری آخرت را برای خود به ارمغان آورید.

شما را به خدا دیگر بیش از این جان و مال خود را در راه تحقّق اهداف پوچ و آرزوهای دور و دراز و جاه‌طلبانه‌ی این مرد بصری به هدر ندهید و بیش از این خود را در دنیا و آخرت زیانکار نسازید. به خدا قسم این مرد خود هم نمی‌داند که چه می‌خواهد و به دنبال چیست! به خدا قسم او مسئولیت خون‌هایی که بر زمین ریخته را بر عهده نمی‌گیرد و به گمراه شدن خلق خدا اهمیتی نمی‌دهد. تنها چیزی که برای او مهم است حلقات بزرگ‌تری از حامیان و طرفداران است که بر گرد او حلقه زنند و اعلام وفاداری کنند و جایگاه پوشالی‌اش را تمجید و تکریم نمایند. آگاه باشید که او به دنبال جذب افراد بیشتر و افزایش نیروهای خود است تا از این طریق اعتبار و نفوذ بیشتری کسب نماید و همین روزهاست که موعد خروج خویش را اعلام نماید و طرفدارانش را به قیام فراخواند و باز خون‌های بسیاری بریزد و فجایع بی‌شماری بیافریند تا مگر به قدرتی در منطقه دست یابد و جاه و مقامی را به دست آورد و مانعی دیگر بر موانع ظهور حضرت مهدی اضافه کند!

برادران عزیز من! می‌دانم که برخی از شما به نصیحت من اعتنا نخواهید کرد و چه بسا از روی بدبینی و تعصّب، من را به غرض‌ورزی متّهم خواهید نمود و صداقتم را با دروغ و بهتان خود تلافی خواهید کرد، ولی با این همه از شما برادرانه می‌خواهم به سخنان من اندکی فکر کنید و تنها یک روز یا حتی یک ساعت، با خود خلوت کنید و در محکمه‌ی وجدان حقیقت‌جوی خویش، عقلتان را بر مسند قضاوت بنشانید. تنها چیزی که من از شما می‌خواهم این است که عاقل باشید و کمی فکر کنید و به خود فرصت ارزیابی بدهید و البته کمی هم از خدا و روز قیامت بترسید که از هر چیزی برای شما مفیدتر است. بی‌تردید خداوند صاحبان خرد را هدایت می‌کند و عاقبت برای پرهیزکاران است.

به امید روزی که حقیقت مانند خورشید آسمان پدیدار گردد و برای کسی درباره‌ی آن تردیدی باقی نماند و همگان بدانند که تاریکی شب با روشنایی روز یکسان نیست و آن روز کسانی که پیشتر ایمان نیاورده یا در ایمان خود کسب خیر نکرده باشند، پشیمان و زیانکار خواهند شد.

والسلام علی من اتبع الهدی

↑[1] . مائدة/ 100.

↑[2] . آل عمران/ 190.

↑[3] . رعد/ 19.

↑[4] . بازگشت به اسلام، ص 21 و 22

↑[5] . فاطر/ 8.

↑[6] . کهف/ 101.

↑[7] . بازگشت به اسلام، ص32

↑[8] . بقرة/ 216.

↑[9] . بازگشت به اسلام، ص64 و 65

↑[10] . همان، ص67

↑[11] همان، ص84

[12] . یونس/ 36.

↑[13] . مانند حدیث وصیت

↑[14] . پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار منصور هاشمی خراسانی، بخش پرسش‌ها و پاسخ‌ها، پرسش‌های متفرقه، پرسش 7

↑[15] . یونس/ 36.

↑[16] . بازگشت به اسلام، ص142


منبع: بخش دیدگاه‌های پایگاه اطلاع رسانی دفتر حفظ و نشر آثار منصور هاشمی خراسانی

* برای دریافت کتاب ارزنده‌ی بازگشت به اسلام کلیک کنید: بازگشت به اسلام

موافقین ۰ مخالفین ۰ ۹۴/۰۶/۲۵

نظرات  (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی