شاید بتوان گفت مهمترین دلمشغولی و دغدغهی انسان امروز، انتخاب مسیری صحیح و روشی استوار برای راهیابی به ساحت حقیقت است؛ مسیری که رستگاری را برای او به ارمغان آورد و روشی که او را از انحراف و اعوجاج در جهانبینیاش مصون بدارد. لذا او به دنبال مطلوبی است که با آن روح پرسشگر خویش را آرام کند و دانایی و آگاهی را برای فطرت حقیقتجویش به ارمغان آورد. به همین خاطر است که همواره در حال پویش و بررسی و مشغول آزمون و خطا بوده است. لکن با این وجود، در مسیر این کاوش تاریخی و تقلّای طولانی، غالباً ناکام مانده و موفّق نبوده است. تحلیل تجربی و استقرائی از زندگی انسان حاکی از آن است که این ناکامی تاریخی به دو دلیل بوده است:
یکی آنکه انسان معیار ثابت و مستقلّی برای شناخت حق از باطل و تمییز درست از نادرست نداشته و نوعاً متّکی به داشتههای محدود و یافتههای نسبی خود بوده است و دیگری آنکه دچار موانعی شوم و راهزنانی خطرناک شده است که او را از شناخت کامل و صحیح بازداشته و به حضیض نادانی و گمراهی درانداخته است. لذا همواره آگاهی کامل دربارهی «معیار شناخت» و «موانع شناخت» از بنیادیترین و ضروریترین دانشهای ابزاری مورد نیاز بشر بوده و هست. از همین روست که رهبر مجاهد و معلّم فرزانهی ما حضرت علامه منصور هاشمی خراسانی حفظه الله تعالی در کتاب شریف «بازگشت به اسلام» پیش از هر چیز، به تشریح مباحث معرفتشناسانه از قبیل معیار و موانع شناخت میپردازد.